کاش روزی چشمهایمان را باز کنیم

"کاش روزی چشم‌هایمان را باز کنیم 
ببینیم همه اینها خواب بوده کابوس بوده
ببینیم افتادیم وسط خانه‌ای قدیمی
و مادر داخل حیاط نشسته و با دست‌های مهربانش مشغول درست کردن ترشی ست
و عطرش تمام حیاط را پر کرده
و برگ‌های پاییزی میان حوض فیروزه‌ای شناور است
و ما با دوچرخه دور تا دور حیاط را گز می‌کنیم
کاش مثل آن روزها دلهامان خالی شود
از هر چه بغض و کینه و خشم
و بعد مثل همان روزها زیاد ، دوست_بداریم و زیاد_بخندیم
و خنده‌‌هامان برسد تا خود خدا...⚘
دیدگاه ها (۳)

بی بی خدابیامرز میگفت :هرکسی نون دلش و میخورههر وقت نون دلت ...

دعواکن، ولی با کاغذت؛اگر از کسی ناراحتی، یک کاغذ بردارو یک م...

مرد‌ها وقتی عشق از دست داده‌شان را دوباره می‌بینندباز هم دوس...

آدم‌ها نیاز دارند لااقل به یک نفر...یک نفر که همه‌جوره بلدشا...

Royal Veil — Part 13 : بعدازظهر تا شب (قبل از شام)بعدازظهر، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط