میخواستم خودم را پرت کنم گوشه و کنار زندگی اش تا هرزگاهی

میخواستم خودم را پرت کنم گوشه و کنارِ زندگی اش تا هرزگاهی خاکِ دلم را بتکاند.
خودم را بچسبانم گوشه ی پیراهنش تا همیشه همراهش بمانم.
چایِ عصرانه اش باشم ؛گرمش کنم و مونس خلوتش باشم
خستگی هایش را روی شانه هایم بتکاند.
خیالِ شبهایش باشم به وقتِ دلتنگی هایِ گاه و بی گاه اش؛
کاغذِ کوچکی داخلِ جیب هایش باشم که هرکجا میرود من را یادش بماند.
چشم هایِ زیبایش باشم تا با من ببیند ؛
با من بخندد ؛
با من گریه کند.
یا که دست هایش ؛
با من بنشیند ؛
با من بلند شود ؛
عصایِ تنش باشم.
موهای پریشانش باشم
دست بکشد گاهی روی تنِ تنهایی ام.

هیچ نبودم جز دورترین غریبه ی موجودِ دنیایش!
دیدگاه ها (۰)

تاحالا هیچوقت به جای خالیِ آدما فکر کردی؟!دقت کردی وقتی کسی ...

https://wisgoon.com/l.baran.payizi.l#تولدت_مبارک_عزبزدلم💖🎈🎉خ...

بعضی وقتا با خودم میگم کهخدا چقدر بهم لطف داشته که تو روتوی ...

https://wisgoon.com/l.baran.payizi.l ◗خرداد؎ جان!با ٺو بودن ...

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖¹⁰

♱ مجنـــــون تــــر از مــــن ♱ _ قسمت هشتم -- شروعی جدید --...

چپتر ۱ _ دختر یتیمعصر بود. سایه دیوار های بلند و ترک خورده ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط