تیک وتاک سنگین ساعت

🌱🍒تیک وتاک سنگین ساعت

و صدای ناله ی زنی از همین نزدیکی

و باریکه نور زرد رنگ لامپ تیر چراغ برق کوچه

که از میان پنجره

وسط اتاقم دویده است

و من دربرگ های دفترچه ی آبی ام

به دنبال ردپای توام

و شاید در این جستجو

اثری از انگشت اشاره ات به سمت خطوط سفید تو در تو

یافتم

چشم هایم را می بندم و ورق می زنم
ورق می زنم ، ورق می خورد

ورق می زنم، ورق می خورد



... در این صفحه قلم به روانی آب راه می رود
مثل حرکت کفشدوزکی از سر گل پیچک های حیاط



پنجره باز است

بویی که نسیم با خود می آورد

به تازگی عطر خیار و آلوچه است

در بشقاب عصر های تابستان

و جریان همان شب بوها

از روی تاقچه حیاط آب پاشی شده



اما ذهن من

مانند مترسکی دستانش را

در افق های دراز

کشیده است

و کنار جاده ای که فکر می کنم روزی از آن عبور خواهی کرد

چنان میخ کوب بر روی چهارپایه ای نشسته است

که انگار سالهاست
در انتظار گذر تو از میان خانه ای است

که فقط چهار انگشت با آن میانشان فاصله هست
مرده است



کاش می دانستی تمام تیک و تاک این ساعت

به انتظار تو می زنند...

کاش می دانستی در انتظار تو

سایه ی چینه قلبم

هر روز قد می کشد و کوتاه می شود



خانه ی ما کنار راه است،

رهگذر باش ...🌱🍒
دیدگاه ها (۷)

#حسین_دهلوی 🍒🌱عشق گاهی مادر است وگاه هم نامادریست🍒🌱

🌱🍒گفتی که "از نهانِ دلت با خبر نی اَم"تو در دلی، کدام نهان ب...

‌🍒🌱بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دلبی روی توام، نه عقل بر ج...

🌱سخنی تلخ تر از عشق دگر یادم نیستعشق آرامش من برد و دلم تلخ ...

ان هنگام که تو تمام بودن من را در چمدان فراموشی گذاشتی و با ...

‏‍خسته جانی هستمکه تنم رنجور ناملایمات زندگی ستاز روزهای سخت...

مکاشفه:دیدم مردی با عبا و کلاه کیپا(کلاه یهودیان) مرا ندا دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط