تاریکی
قلبم را تا انتهای خود فرو می‌بلعد
و دانه‌های روشن باران در اعماق روحم می‌بارند…
بوسه‌ی خاطرات‌نم‌خورده،
جانی دوباره در رگ‌هایم می‌دواند..

از زیر گور مدفون زندگی
نفس می‌کشم؛
و بازهم عطر تو در قلبم می‌شکفد..

قدم‌های او روی سنگفرش‌های ارغوانی خیابانی که
همیشه او در آن می ماند،
سکوتی که بر شلوغی شهر غلبه می‌کرد…
و باز‌
او در قلبم جان گرفت؛
باز هم ساعت‌ها گم شدن در لبخند دورش
..در آغوش‌خاطراتی که هنوز نفس می‌کشند..‌ .
دیدگاه ها (۱۲)

باز هم در آغوش گذشته فرو می‌روم…راه‌ ام را میان خاطراتت گم م...

این جهان که نشد قرار ما جهان بعدی؛پای درخت بِه

تمام آنچه می‌خواستمحضور آرام تو بود کنارم…جایی که اندوه کم‌ر...

We’re a beautiful disaster - and i swear, I’ll be the last t...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط