مادر بزرگم می گفت مهربان و بخشنده باش حتی ...

مادر بزرگم می گفت : مهربان و بخشنده باش ، حتی با كسی كه مطمئن نيستی شايسته اش باشد و از ياد نبر درون همه ی آدم ها توفان برپاست ، مثل درون خودت ...

نيمی از جانت را صرف مهربانی كن و نيم ديگرش را نگه دار برای التيام دردهايی كه ناسپاسی پيشكشت خواهد كرد ...

كم كم ياد ميگيری بی منت و بی توقع دوست بداری و ببخشی و رنگی به دنيای تيره بپاشی ...

از ياد نبر مهر ورزيدن قبل از همه محبتی است به خودت ...

و من معتقدم اگر مثل مادرم بزرگ نيستم ، دست كم می توانم بياموزم در همه حال حرمت انسان را نگه دارم ...
دیدگاه ها (۶)

هوای اینجا وقتی بارونیه یه جوری لامصبه که حتی من کرگدن زمخ...

نشسته بودم در تاریکی ، در تاریکی محض. جایی پشت تیغه ی بلند ک...

به لبهات ، به لبهای نازکت ، به لبهای نازک نرمت ، به لبهای نا...

هوای شهر طوری شده که آدم حس می کنه همزمان داره تو چهارتا قا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط