عاشقانه های شبنم

تمام شعرهایم را به چشمانت بدهکارم
نمی‌دانی، نمی آیی ولی تا صبح بیدارم
چه ها دادی؟ چه ها کردی؟ چرا با آشنا سردی!
بجز دردی که آوردی، ندارد جنس، بازارم
خیالت میکنم در تب، به آتش میکشد هر شب
نگاه مست و گیرایی که می آید به دیدارم
به پایت مانده آوارم، گرفتارم به آزارت
نمی‌دانند مردم که، برای چیست می بارم!
کسی در من صدایت کرد، کسی که خوب می‌داند
محال است اینکه از پای خیالت دست بردارم
خیابان، خیس و بارانی جهانم سرد و بورانی
اهالی خوب می دانند، منِ اهلی! گرفتارم
گناهم دیدن رویت، پر از آهم، به گیسویت!
«کنارِ پنجره» جاییست که می آید به سیگارم
درست اینکه، دلازاری! به جانم درد می کاری
برای روز و شبهایم، تویی تـꨄ مهر و معیارم! 
من عادت کرده ام، باشد! ولی مردم چه می‌گویند؟!
نمیخواهی کنی رحمی به این وضع اَسَفبارم؟!
دیدگاه ها (۰)

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط