من با تو نگویم که تو پروانهی من باش

من با تو نگویم که تو پروانه‌ی من باش ؛
چون شمع بیا روشنی خانه‌ی من باش

در کلبه‌ی من رونق اگر نیست صفا هست ؛
تو رونق این کلبه و کاشانه‌ی من باش

من یاد تو را سجده کنم، ای صنم اکنون ؛
برخیز و بیا خود بت بتخانه‌ی من باش

دانی که شدم خانه خراب تو حبیبا !
اکنون دگر آبادی ویرانه‌ی من باش

لطفی کن و در خلوتِ محزون من ای دوست ؛
آرام و قرار دل دیوانه‌ی من باش

چون باده خورم با کفِ چون برگِ گلِ خویش ؛
ای غنچه‌دهان، ساغر و پیمانه‌ی من باش

چون مست شوم، بلبل من! سازِ هم‌آهنگ ؛
با زیر و بمِ ناله‌ی مستانه‌ی من باش

من شانه زنم زلفِ تو را و تو بدان زلف ؛
آرایشِ آغوشِ من و شانه‌ی من باش

ای دوست چه خوب است که روزی تو بگویی :
" میثم" بیا با من و پروانه‎ی من باش🦋🦋


اورگیم گاندی حسرتونن اما دای دانشمیاجیام
من کی هر نقدر دییرم سن اِشیدمیسن.
دیدگاه ها (۰)

    چه باشد پیشہ‌‌ ی عاشقبه...

زندگیست دیگر ...همیشه که همه ی رنگ هایش جور نیست،همه ی سازها...

مرا هزار امید است و هر هزار توییشروع شادی و پایان انتظار توی...

می خندد        و من متقاعد می شوم       جهان در فنجانی قهوه ...

عاشقانه های شبنم درکنارزندگیم

بانگاهت خواستم تامن به قربانت شومتحتِ فرمانِ دلت سربازِ چشما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط