از غرور تا عشق

از غرور تا عشق ❤💜🔥﹞
••┈┈┈┅💜🤤›┅┈┈
#part_18
یاس
مهمونا اومدن رفتیم باهاشون احوال پرسیدی کردیم اروز اومد پیشم
ارزو: خوبی
یاس: عالیم اگه نمیرم رفتیم خرید الان رسیدیم
ارزو: مامانت میکشتت
یاس: من وصیت دارم کله مجلس ذو پیتزا بده به حساب برادر خسیست
ارزو: داداش به این خوبی
یاس: اره
دیگه پاشدم باید این خبر رو اعلام کنم
یاس: خب من میخوام این یه خبر رو بگم
مامان: دخترم چی شده جون به لبم کردی
یاس: خب من میخوام برم فرانسه و برای کارام اماده دیگه بزرگ شدم ولی میخوام یه ذره استراحت کنم میام اینجا درس میخونم ـ
میدونستم بابا مشکل نداشت و مامان
مامان: من اجازه نمیدم
بابا: خانم بزار بره این چند وقت خیلی سرش شلوغدبوده
مامان: باشه
خوشحال بودم چون من بچه بودم اونجا بود تا 15 سالگی و اومدیم و پاشدیم همراه دخترا میز رو چیدیم
رفتم تو حال که پسر ها رو صدا کنم که
ارشاویر: من خیلی گشنمه میشه بری دنبال امیرسام فکرکنم حیاطه
_اوکی
رفتم توی حیاط داشت بایکی حرف میزد
_شیخ میگم نمیخوام ول کن اه
قطع کرد برگشت منو دید
یاس: ههم اومدم صدات بزنم برای شام
_میام
رفتم تو گند اخلاق چجوری خانوادش باهاش میسازن
رفتم سر میز
معصومه: دخترم امیرسام کو
یاس: داشت با تلفن حرف میزد گفت الان میاد
داشتم شام میخوردم که نیما زنگ زد
نیما: یاس بیچاره شدم
یاس: چی شده
نمیا: شهرزاد تصادف کرده بیابیمارستان.....












••┈┈┈┈┅‹💜🤤›┅┈┈┈••
دیدگاه ها (۰)

دوستان ببخشید نتونستم رمان بزارم فعلا سرم شلوغه ولی توی این ...

از غرور تا عشق ❤💜🔥﹞ ••┈┈┈┅💜🤤›┅┈┈#part_19انقدر عجله داشتم ن...

از غرور تا عشق ❤💜🔥﹞ ••┈┈┈┅💜🤤›┅┈┈#part_17خواب بود یاس: پاشو...

اینم از ارزو خانم

چند پارتی جونگکوک🐰عشق

#my_Black_life3پارت¹+خب بزارین من برم چایی بیارم÷نه مامان تو...

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط