زیر باران و مه تنهای تنها
زیر باران و مه، تنهای تنها
ایستاده ام، بیدی خمیده و تنها
شاخه هایم پر ز حسرت، گریان
در این دشت بی کسی، تنها و بی جان
یاد دارم روزی که بودم پر بار
شاخه هایم پر ز گل، در زیر آفتاب یار
امروز اما، خشک و پژمرده ام
بی ثمر، بی برگ، در خود مرده ام
هیزم تبرزین، در کمین است
فرجام کارم، به آتش نشستن است
ای کاش بودم درختی پر ثمر
تا نمی شد این چنین، سرنوشتم پر خطر
افسوس که عمرم به پایان رسید
بی ثمر و بی حاصل، به خاک نشستم و خمید
این شعر تنها یک نمونه است و شعرای دیگری نیز اشعاری در این موضوع سروده اند.
ایستاده ام، بیدی خمیده و تنها
شاخه هایم پر ز حسرت، گریان
در این دشت بی کسی، تنها و بی جان
یاد دارم روزی که بودم پر بار
شاخه هایم پر ز گل، در زیر آفتاب یار
امروز اما، خشک و پژمرده ام
بی ثمر، بی برگ، در خود مرده ام
هیزم تبرزین، در کمین است
فرجام کارم، به آتش نشستن است
ای کاش بودم درختی پر ثمر
تا نمی شد این چنین، سرنوشتم پر خطر
افسوس که عمرم به پایان رسید
بی ثمر و بی حاصل، به خاک نشستم و خمید
این شعر تنها یک نمونه است و شعرای دیگری نیز اشعاری در این موضوع سروده اند.
- ۱.۵k
- ۱۸ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط