#نهنگ...📷📸
گفتم میشه نهنگ تو باشم؟
گفت باز شروع کردی،تکون نخور اینقدر، دارم نقاشی می‌کشم مثلا
گفتم نهنگ نمیخوای؟
گفت نه
گفتم نهنگ نمیخوای یا نمیخوای من نهنگت باشم؟
گفت جفتش
دیگه تکون نخوردم...

خوابش که برد، رفتم یواشکی نگاهش کردم،
لبخند مهربون با مروارید دندون و گندم پوست و اصلا اونقدر قشنگ بود که فهمیدم چرا نمی‌خواد نهنگش باشم.
دعا خوندم فوت کردم طرفش،گفتم خداحافظ ای باغ شاتوت.

رفتم گم شدم تو ساحل...
موندم زیر آفتاب، زیر بارون، نیومد
استخون دلم پوسید، نیومد
حرف یادم رفت، نیومد
بچه‌ها رو شاخه‌هام تاب ساختن، نیومد
مرغ دریایی مهره کمرم رو هدیه داد به جفتش، نیومد
راست گفته‌بود، نهنگ دوست نداشت...

خواب بود، رفتم دم گوشش یواش گفتم کاش نگران از دست دادنم بودی
نگاه‌کردم به نقاشیش،
دیدم خودش رو کشیده که داره من رو می‌بوسه!!
زیرش نوشته‌بود نداشتنت بهتره از داشتنت و از دست دادنته...

برگشتم به ساحل
یه استخون نهنگ سرگردون شدم تو دریای شور
این‌دفعه یه‌جوری گم شدم که دیگه پیدام نکنه کسی
اگه دیدیش،
بهش بگو نهنگت گفت یه‌بار بوسیدمت،یه‌عمر لبام مست بود...
همین...

(حمید سلیمی)

#ابراهیم‌منصفی_رامی‌جنوب
دیدگاه ها (۵۹)

#نیلوفرشرقی...📷📸چه نیلوفرهای شادابی که می‌رویند از این مرداب...

#شوق_رهایی...شب است و تاریک، همه چیز در سیاهی شب حل شده است ...

روزی...📷📸روی زبان بچّه هاودر گلوگاه دختران جنوبمیتراود آواز ...

و من📸📷اگر چشم از جهان فرو بستمتو میلادی همیشه باش...((ابراهی...

گفتم دلم میخواد یه دختر داشته‌باشم با تو. از توی تراس گفت چی...

blackpinkfictions پارت ۲۱

ویو کاترین به در تقه ای زدم و رفتم تو که با اقای جیون رو به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط