من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم

من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم
بیا ای چشمِ روشن بین که خورشیدی عجب زادم

ز هر چاکِ گریبانم چراغی تازه می تابد
که در پیراهنِ خود آذرخش آسا درافتادم

چو از هر ذره ی من آفتابی نو به چرخ آمد
چه باک از آتشِ دوران که خواهد داد بر بادم...
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
دیدگاه ها (۱)

از هیچکس انتظار هیچکاری رو نداشته باش و از همه انتظار هر چیز...

آستانه ی صبر آدم ها رو دستکاری نکنیدبه تحمل آدم ها ور نرویدآ...

میدونستی رفیق من زنان نصفی از جامعه را تشکیل میدهندو نصفی دی...

رفیق تو این روزای سخت که الان درگیرشی یادت نره چقدر مهربونی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط