حقیقت و بهم نگفت

حقیقت و بهم‌ نگفت...
با اینکه نگفت براش شکستم..
و وقتی حقیقت و فهمیدم..‌
دوباره شکستم..
ولی وقتی فهمیدم الان دیگه واقعا دوسم نداره ، گریه نکردم.
اون موقع گریه نکردم.
اما فردا که شد...
وقتی دیر به مدرسه رسیدم گریه کردم ، وقتی کتابمو گم کردم گریه کردم ، وقتی هدفونم شارژ نداشت گریه کردم ، وقتی یکی بهم خندید گریه کردم ، وقتی فهمیدم دیگه کسی نگرانِ غذا نخوردنم نیست گریه کردم...


































































_کافه تهکوک #TK























































































































the memories of with you
دیدگاه ها (۲)

کاش اینجا بودی تگت میکردم هستی کوچولویِ من... :) خوش حالم که...

خاطراتِ شاد میتونن غمگینت کنن؛ _کافه تهکوک #TK the memories...

بعضی وقتا... فقط زیاد تویِ رویاهام باهات حرف میزنم و وقت میگ...

ته : تو سنگر من بودی در بینِ تمومِ ادمایی که جنگ بودند...؛_ک...

آی .. آی... بابا تروخدا نزن... ببخشید ...دیگه ....تکرار نمیش...

●بال های سیاه و سفید○پارت 16

#Gentlemans_husband#Season_two#part_202_بابا... ببنیمت... پر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط