این یک متن سیاسی و شعاری نیست
این یک متن سیاسی و شعاری نیست.
این یک تخلیه ناشناس روانی است در جایی غریب (ویسگون)
که فکر میکنم ممکن است حال مرا کمی خوب کند.
من مشکل عجیبی دارم.
دنیای من با اکثر آدمهای اطرافم فرق دارد
من نمیتوانم بدون همهی تاریخ و همهی جغرافیا به وقایع سیاسی نگاه کنم.
من در تمام تاریخ و تمام جغرافیای جهان، جمهوری اسلامی را از هر چیزی بیشتر دوست دارم.
جانم میرود برای آقای خامنهای و نفسم به او بسته است.
دروغ چرا؟ هرگز نتوانستهام او را یک شخصیت سیاسی و قدرتمند ببینم.
علاقهام به او جنس غریبی دارد.
انگار که تمام تاریخ را نسل به نسل دنبال کسی مثل او دویده باشم؛ به او تشنه ام.
پخته، عاقل، دلسوز، موقر، مودب، سالم، مومن، طناز، ادیب و از همهی اینها مهمتر مبارز
مگر برای دوست داشتنی بودن، چیز دیگری هم باقی میماند؟
من میترسم
من از این همه نفرتی که در خود نسبت به مخالفین آقای خامنهای هربار میبینم
از اینکه نمیتوانم درک کنم
یا دلم برای احدی از مخالفین او بسوزد.
میترسم
میفهمم اجازه ندارم اینقدر متنفر باشم
اما نمیدانم این حجم از تنفر و تعصب از کجا میآید؟ 😔
میترسم
میترسم محبت کسی که برای خدا دنبالش رفتهام، هیزم جهنمم شود.
نمیدانید چقدر این حال، حال غریب و دردناکی ست
نمیدانید چون از زندگی من خبر ندارید...
این روزها دائم از این ترانهها گوش میکنم
برای قوت هم داستانی
برای اینکه فکر کنم میشود با کسی که به خیال مبارزه با ظلم، هتک جمهوری اسلامی میکند مهربان باشم
دور خودم میگردم و به انحصار قبح ذاتی در حقیقت ظلم فکر میکنم
به احتمال قصور در تشخیص
به الاعمال بالنیات
به علاقهام به معلمی
به فاصلهی این احوال با حال یک معلم خوب
برایم دعا کنید
حال خوبی ندارم...
این یک تخلیه ناشناس روانی است در جایی غریب (ویسگون)
که فکر میکنم ممکن است حال مرا کمی خوب کند.
من مشکل عجیبی دارم.
دنیای من با اکثر آدمهای اطرافم فرق دارد
من نمیتوانم بدون همهی تاریخ و همهی جغرافیا به وقایع سیاسی نگاه کنم.
من در تمام تاریخ و تمام جغرافیای جهان، جمهوری اسلامی را از هر چیزی بیشتر دوست دارم.
جانم میرود برای آقای خامنهای و نفسم به او بسته است.
دروغ چرا؟ هرگز نتوانستهام او را یک شخصیت سیاسی و قدرتمند ببینم.
علاقهام به او جنس غریبی دارد.
انگار که تمام تاریخ را نسل به نسل دنبال کسی مثل او دویده باشم؛ به او تشنه ام.
پخته، عاقل، دلسوز، موقر، مودب، سالم، مومن، طناز، ادیب و از همهی اینها مهمتر مبارز
مگر برای دوست داشتنی بودن، چیز دیگری هم باقی میماند؟
من میترسم
من از این همه نفرتی که در خود نسبت به مخالفین آقای خامنهای هربار میبینم
از اینکه نمیتوانم درک کنم
یا دلم برای احدی از مخالفین او بسوزد.
میترسم
میفهمم اجازه ندارم اینقدر متنفر باشم
اما نمیدانم این حجم از تنفر و تعصب از کجا میآید؟ 😔
میترسم
میترسم محبت کسی که برای خدا دنبالش رفتهام، هیزم جهنمم شود.
نمیدانید چقدر این حال، حال غریب و دردناکی ست
نمیدانید چون از زندگی من خبر ندارید...
این روزها دائم از این ترانهها گوش میکنم
برای قوت هم داستانی
برای اینکه فکر کنم میشود با کسی که به خیال مبارزه با ظلم، هتک جمهوری اسلامی میکند مهربان باشم
دور خودم میگردم و به انحصار قبح ذاتی در حقیقت ظلم فکر میکنم
به احتمال قصور در تشخیص
به الاعمال بالنیات
به علاقهام به معلمی
به فاصلهی این احوال با حال یک معلم خوب
برایم دعا کنید
حال خوبی ندارم...
- ۴۸.۰k
- ۱۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط