دلبر آمد غرق دردی بیکرانم کرد و رفت

دلبر آمد غرق دردی بیکرانم کرد و رفت..
سوخت گلبرگِ دل و ؛ رنگ خزانم کرد و رفت..

غُصه‌هایم را برایش قِصه خواندم ناله شد..
آمد و تیر غمی در استخوانم کرد و رفت..

در شب مهتابی آمد ، دل ربود آسان ز من
دل ندارم بعدِ او، چون بی نشانم کرد و رفت..

تا سحر از عشق و از دلدادگی‌ها قصه گفت..
درد دل‌ها را شنید و، بی جهانم کرد و رفت..

همچو یک صیاد، تیری از جفا بر دل نشاند..
چونکه در بندش شدم، او نیمه جانم کرد و رفت..

چون پرنده در هوایش، بال میزد قلبِ من..
پر شکسته در هوا، بی خانمانم کرد و رفت..

عهد بستم با دلم تا درد او پنهان کنم..
عاقبت غرق غم و دردی گرانم کرد و رفت..

دردهایم بغض شد، شب ناله‌هایم آهِ سرد..
آمد و با اشکهایم، امتحانم کرد و رفت..

من قسم‌هایم هنوز، از شعرِ نابِ نامِ اوست..
نامِ خود را تا ابد، وردِ زبانم کرد و رفت..

دل نمی‌دانست، روزی داغِ هجران می‌کشد..
تا قیامت، سر به سویِ آسمانم کرد و رفت


#نگار_حسینی

‌#ستایش_قلب_سربی
#خاص #دلنوشته #عاشقانه
#عشقولانه #عشق_جان
#باران_پاییزی
#کلیپ_عاشقانه
#setayeshghalbesorbi