#دلنوشته
پیچ رادیو را میچرخانم
صدای گوینده با کمی خش خش
بلندتر میشود
گویی شبی بسیار طولانی را
بیخوابی کشیده است
پرده را کنار میزنم
گرگ و میش آسمان، نگاهم را میگیرد
گوینده سکوت میکند
چشم از آسمان بر نمیدارم
فضای سنگینی است
گوینده با حزنی آشکار، سخن میکند
یک روز پاییزی
هوای دل، ابری
دریای ذهن، موّاج
تاریخ، متوقف شده
در اولین روز از اولین ماه غیبت
و ساعت به وقتِ چشم انتظاری است...🥲
شنوندگان عزیز
اینجا حوالی دلتنگی
سرشار از عطر نرگس،
و جهان در اضطرار آمدن موعود...🌹
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#قـاسـم_بـن_الـحـسن
پیچ رادیو را میچرخانم
صدای گوینده با کمی خش خش
بلندتر میشود
گویی شبی بسیار طولانی را
بیخوابی کشیده است
پرده را کنار میزنم
گرگ و میش آسمان، نگاهم را میگیرد
گوینده سکوت میکند
چشم از آسمان بر نمیدارم
فضای سنگینی است
گوینده با حزنی آشکار، سخن میکند
یک روز پاییزی
هوای دل، ابری
دریای ذهن، موّاج
تاریخ، متوقف شده
در اولین روز از اولین ماه غیبت
و ساعت به وقتِ چشم انتظاری است...🥲
شنوندگان عزیز
اینجا حوالی دلتنگی
سرشار از عطر نرگس،
و جهان در اضطرار آمدن موعود...🌹
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#قـاسـم_بـن_الـحـسن
- ۹۴۹
- ۰۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط