می رقصم و با درد می خوانم آغوش این آدم فروشی نیست آدم فروش خوب این قصه درمان تو این تن فروشی نیست هر روز چوبی بر تن محزون این حزن آخر پرده پوشی نیست هر ثانیه تن در تن مردم این ثانیه هرگز فروشی نیست من رقص هایم با تو درهم شد رقاصه ی این تن فروشی نیست از یاد من را برده ای شاید این خاطره آخر فروشی نیست تنهایی این مرد رقاصه تنهایی رقصم فروشی نیست بر شانه ی لرزان و چشم خون باران رقصم باده نوشی نیست...
دیدگاه ها (۰)

دلم کمی اشک می خواهد.. نه اشکی که از دوری تو باشدنه اشکی که ...

وقتی که بوی مهربانی در خانه می پیچدیعنی کسی برای رفتن عجله د...

گاهی وقتا دیگه نباید به عقب برگشت، بعضی وقتا باید رها کرد و ...

هر قطره اشک نشان دل شکستگی استهر سکوت نشان “تنهایی” استهر لب...

‏‍خسته جانی هستمکه تنم رنجور ناملایمات زندگی ستاز روزهای سخت...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط