می رقصم و با درد می خوانم آغوش این آدم فروشی نیست آدم فروش خوب این قصه درمان تو این تن فروشی نیست هر روز چوبی بر تن محزون این حزن آخر پرده پوشی نیست هر ثانیه تن در تن مردم این ثانیه هرگز فروشی نیست من رقص هایم با تو درهم شد رقاصه ی این تن فروشی نیست از یاد من را برده ای شاید این خاطره آخر فروشی نیست تنهایی این مرد رقاصه تنهایی رقصم فروشی نیست بر شانه ی لرزان و چشم خون باران رقصم باده نوشی نیست...
- ۵.۰k
- ۱۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط