من نه به عنوان یک زن

من نه به عنوان یک زن ،
بلکه به عنوان یک انسان ،
دلم می‌خواهد گاهی زیبا نباشم...
ظرف‌های نشسته کنار ظرفشویی روی هم تلنبار شود و
من شلخته‌وار و شلخته‌وار...موهایم را روی سرم بپیچم و هوار کنم !
اصلا دلم می‌خواهد لباسهای گشاد و راحت مادربزرگم را بپوشم
و در راحتی و آسودگی آن غلت بزنم...!
اصلا به من چه که مرد جماعت زن را
فقط و فقط زیبا می‌خواهد...
به من چه که یک کارخانه‌ی همه‌ چیز تمام می‌خواهد
که شب و روز دنیایش را رتق و فتق کند...!
من دلم می‌خواهد گاهی از پوسته‌ی مسئولیت‌ها رها شوم ،
پا روی پا بیاندازم
و تا چشم کار می‌کند
هیچ چیز و هیچ‌کس عین خیالم نباشد...!
تا باطری این کارخانه‌ی همه چیز تمام
دوباره پر شود و فردا روز از نو ، روزی از نو !


#𝑯𝒂𝒛𝒓𝒂𝒕𝒆𝑬𝒔𝒉𝒈𝒉
#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉
دیدگاه ها (۰)

بهمن جان به قلبِ زمستانم خوش آمدیبه روزهای سفید و برفیِ تنها...

نوشته بود :  چشم هایش، یعنی چشم های زنی که او را خوشبخت کرده...

هیچ‌چیز همیشگی نیست،از اشکِ گرم گرفته تا شکرخندهاز عشق و جنو...

میگه ،هَرجا هَوا مُطابقِ مِیلِت نشُد ،بُرو !فَرقِ تو با دِرَ...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط