اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمی‌شود ما را

تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را

به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سروبالا را

شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نماند زبان گویا را

که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را

به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را

کسی ملامت وامق کند به نادانی
حبیب من که ندیدست روی عذرا را

گرفتم آتش پنهان خبر نمی‌داری
نگاه می‌نکنی آب چشم پیدا را

نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را

هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
دیدگاه ها (۲)

پاییز تنها فصلے است ڪه هوایش بستگے به هواے دل آدم ها دارد .....

دنیا همینهو ما مجبور به سازش ایم

‏ما آدم معمولیا ناراحتم بشیم هیشکی نمیفهمه

یه شب گفتیم توی تراس کباب بزنیم با نون بخوریم. اوایل ازدواج....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط