دیگر شباهتی به انسان ندارم خزنده شده ام پوست انداختم

دیگر شباهتی به انسان ندارم خزنده شده ام پوست انداختم
آنقدر پوست انداختم که دیگر خودم را هم نمیشناسم و شبیه
به موجودی ام که سکوتش را می‌خورد با درد هایش میخوابد.
مانند کلاغ پایان قصه شده ام که از هر راهی میرود نمیرسد.
دیدگاه ها (۰)

مرا به یاد بیاور، در سردی بوسه های ناممکن، که در ذهنت قاب می...

امشب خواهم اندیشید تا "خــــدا " هست، هیچ لحظه ای آنقدر سخت ...

خودم دلیل حاله خوبمم و شماها دلیل *حال بدیه* منید :)

-‍ ‍زن‍‌دگ‍‌ی ‍دخ‍‌ت‍‌را ‍ت‍‌و ‍ای‍‌ران ع‍‌ل‍‌اوه ‍ب‍‌ر‍ ‍ک‍...

در من کسی نفس می‌کشد که سال‌هاست مرده استحالا در منکسی راه م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط