چند شاتی

" بازی شانس "
PART : 4
خندیدم
تهیونگ: بهت قول میدم ببینیش توام عاشقش میشی
مامان لبخند تلخی زد
مامان: خوشحالم که تو قرار نیست عین من و بابات بدون عشق زندگیتو شروع کنی
خواستم جوابشو بدم که صدای بابا بلند شد
بابا: همه چی که عشق نیست عزیزم
مامان: تو کی اومدی که ما نفهمیدیم؟
تهیونگ: اتفاقا خودتم همچین ورودی داشتی مامان
مامان چشماشو ریز کرد و چیزی نگفت، بابا اومد نزدیک ما و دستشو دور گردن مامان گذاشت و آروم گونه‌شو بوسید
بابا: عشق صورت زیاد داره خانم، جنس عشق خودمونو با جوونا مقایسه نکن
مامان مشخص بود خوشش اومده اما مثل همیشه چپ چپ نگاه کرد
مامان: میدونم خودم
با بابا خندیدیم
🔹🔹🔹
بابا: بریم ببینیم این سون هی که اینقد تو و مادرم ازش تعریف می‌کنید کیه
تهیونگ: مامان بزرگ و بابا بزرگ هم میان دیگه؟
بابا: آره بدون بزرگ‌تر نمیشه رفت
تهیونگ: الان نگن هر چی فک و فامیل داشتیم بردیم؟
بابا: نه پسر جان، این حرکت احترام به هر 2 طرفه
با وجود اینکه سر از مراسم‌های این مدلی در نمیاوردم، سرمو تکون دادم و رفتم سراغ ادکلم. چند پاف زدم و به مامان و بابا نگاه کردم
تهیونگ: خب من حاضرم دیگه، بریم

ادامه دارد پرنسس
حمایت ؟!

✿▪︎_▪︎✿
دیدگاه ها (۰)

چند شاتی

وی وی شخصیت جدیدموو 🛐😩

نویسنده هستم بآنو..مآیل به حمآیت پرنسس..؟!

چند شاتی.." بازی شانس "

خون آشام عزیز (73)

نعنا دیگه بوی نعنا نمیده مامانمامان همه چی عوض شده مامان حتی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط