پارت زندگی جونگمه

پارت ۸۹ زندگی جونگمه
کوک:نمردیم مافیاهم دیدیم
جونگمه:شبیه فکر یه بچه ۵ سالس
تهیونگ:بابااینارو ول کنید؛جونگمه تو حالت خوبه؟
جونگمه:نه
تهیونگ :چرا😳
جونگمه:کوک گریه کرده
تهیونگ:از پشت در داشتی میدیدی🤔
جونگمه:نچ،وقتی گریه میکنه چشاش و بینیش قرمز میشن
تهیونگ:عا ،خوب همدیگه رو میشناسیدا😅
جونگمه:تهیونگ
تهیونگ:جان
جونگمه:دیدی گفتم، بودن من ضرر و نبودنم مفید
کوک:یاااااه😠
جونگمه:چیه خب از وقتی اومدم دردسر درست کردم
تهیونگ:اوشگول جون میدونی این دردسر ها چقدر لذت بخشه
جونگمه:هعی ول کن بابا
کوک:الان چیکار کنیم
جونگمه:هرچیه ما یکیشون رو زدیم خیلی حتما رفیقاش میان سراغمون
تهیونگ:توف تو این زندگی😫اینا از کجا پیداشون شد آخه😤😩
کوک:فعلا نباید چندروز از خونه بریم بیرون
جونگمه:الان به خدا ،من وقتی اون موقع تصادف کردم میمردم الان وضعیت این نبود
کوک:آره این نبود بدتر ازاین بود🙄
جونگمه:نچ‌.چرا آخه اون موقع او بادیگار‌‌.......بی........گ..........اومد بهم گفت آرایشت رو‌پاک کن
جونگمه انقدر فحشای بد داد که تهیونگ و کوک😳اینجوری مونده بودن
کوک:خب بابا اگه اون نمیومد پیش تو که من الان تورو نداشتم
جونگمه:بابا کوک بفهم الان وقت این حرفا نیست
کوک:اگه الان وقت اینحرفا نیست پس چرت نگو
جونگمه:ای خدا ای فلک😫
تهیونگ:هعی بس کنید بابا حوصله داریدا تو این وضعیت
جونگمه:این رو به رفیق نازنیت بگو
کوک:نچ نچ نچ قبل اینکه باهم ازدواج کنیم صمیمی تر بودی
جونگمه یهو پرید بغل کوک و کوک رو بوسید
جونگمه:چرا اینقدر دوست دارم؟
کوک:چون من دوست دارم
تهیونگ:ای خدا من رو بکش که از دیدن اینا حالم بهم میخوره😫
کوک:حسود😏
پسرا و جونگمه همینطوری نشسته بودن که چندین تا پسر در رو شکستن اومدن داخل
دیدگاه ها (۱۵)

پارت ۹۰ زندگی جونگمه یکی از پسرا اومد از دست جونگمه گرفت کشی...

پارت ۹۱ زندگی جونگمهتهیونگ:خیله خب تو هم برو استراحت کنجونگم...

پارت ۸۷ زندگی جونگمه جونگمه به کوک نگاه کرد و داد زد:برو😠کوک...

پارت ۸۶ زندگی جونگمهتهیونگ:درمورد ازدواج و عاشق شدن به دخترا...

سناریو [درخواستی]وقتی دختر ۱۴ سالتون رو با دوست پسرش میبینین...

عشق چیز خوبیه پارت ۵ که یهو یه پسری رو دیدم که قیافش برام اش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط