0 چمدانش را بست
زیر باران فراموشی شب
رو به بیراهه ترین مقصد
پاییزی رفت
عطر پیراهن یاسی رنگش
بر تن زخمی بی رنگ ترین پنجره ها
روی پژمرده ترین حافظه پیچک ها
مانده هنوز،
غربت اینجاست
شاعری هر شب
از نگاهش تا صبح
رو به مهتاب
سخن می گوید.....
حسین_معصومی

#ستایش_قلب_سربی
#خاص #دلنوشته #دلنویس
#خاطرات #دلتنگی #عاشقانه
#عشقولانه #کلیپ
دیدگاه ها (۰)

0 بفرست برا شَراب صدسالت😍😁ڪعبہ ،چشمهاے توست وقتے مرا ،تا زیا...

یا مولا دلم تنگ اومده شیشه دلم ای خدا زیر سنگ اومدهخدایا هیچ...

0 🥀🥀🥀عاشقانه دوستت خواهم داشت بی آنکه بخواهم دوستم داشته باش...

0 .مادر ❤️اسمی که با هیچ جمله ای نمیتوان توصیفش کرد و کلمات ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط