من شدم پیانیستی که به تو قول داده بود هر بار که انگشتان د

من شدم پیانیستی که به تو قول داده بود هر بار که انگشتان دستش با کلاویه های پیانو تماس برقرار کردند تو باید آن را یک اعتراف در نظر بگیری ، اعترافی با جمله ی دوستت دارم..........!

_کُ کُ








































































































_کافه تهکوک #TK































































































The memories of with you
دیدگاه ها (۱)

و همه ی اینا اتفاق افتاد.. وقتی فرشته ای عاشق شد! _دزیره تهک...

_همه یک پایانِ شاد میخوان درسته؟ _اما همیشه اینطور پیش نمیره...

خسته بودم راه رفعش بودیگمراه بودم راه حلش بودیگفتی میرم اما ...

حرفات قلبمو میلرزونه.. _دزیره تهکوک _کافه تهکوک #TK The mem...

کار بزرگی بود. به قول امام، انقلابی بود بزرگتر از انقلاب اول...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط