علیاکبر جان...
کاش زمین دهان باز میکرد،
وقتی پدرت میدید چگونه پیکر جوانش،
پارهپاره، تکهتکه،
در میان شمشیرهای بیرحم،
زیر سم اسبان، میان دستهای خونریز دشمن
از هم میپاشد...
کاش آن لحظه، آسمان فریاد میزد
که این جوان، آیینهی محمد است…
که این قامت رشید، تفسیر عشق است…
پدرت از دور نگاهت میکرد،
با قامتی که خم شد،
با دلی که شکست…
با چشمی که همهچیز را میدید،
جز توانِ کمک…
آه علیاکبر...
چه سخت است دیدن قد کشیدن جوانیات
در تمام سالهای مدینه،
و تکهتکه شدنش،
در چند لحظهی دشت کربلا...
#علی_اکبر #اباالفضل_العباس #تاسوعا #عاشورا #علی_اصغر
کاش زمین دهان باز میکرد،
وقتی پدرت میدید چگونه پیکر جوانش،
پارهپاره، تکهتکه،
در میان شمشیرهای بیرحم،
زیر سم اسبان، میان دستهای خونریز دشمن
از هم میپاشد...
کاش آن لحظه، آسمان فریاد میزد
که این جوان، آیینهی محمد است…
که این قامت رشید، تفسیر عشق است…
پدرت از دور نگاهت میکرد،
با قامتی که خم شد،
با دلی که شکست…
با چشمی که همهچیز را میدید،
جز توانِ کمک…
آه علیاکبر...
چه سخت است دیدن قد کشیدن جوانیات
در تمام سالهای مدینه،
و تکهتکه شدنش،
در چند لحظهی دشت کربلا...
#علی_اکبر #اباالفضل_العباس #تاسوعا #عاشورا #علی_اصغر
- ۱۱.۲k
- ۱۲ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط