از این به بعد میخوام زیر پست ها متن بزارم نظر بدین ممنون

از این به بعد میخوام زیر پست ها متن بزارم نظر بدین ممنون میشم

وجود داشت، می‌تپید… اما پودر شده بود؛ آن قلب لعنتیِ من. بعد از تو دیگر نمی‌توانست برای کسی باشد. خرد شده بود، نابود شده بود، بله عزیزِ کرده، نابود شده بود؛ چون تنها کسی که می‌توانست آن را مثل قبل کند، تو بودی… و تو نبودی.

قلبم هنوز صدا می‌داد، اما نه از زندگی؛ از درد. هر تپشش مثل فریادی خفه بود، مثل مشت‌هایی که از درون به دیواره‌ی سینه‌ام می‌کوبیدند و راه نجاتی نمی‌یافتند. ترک برداشته بود، نه با یک ضربه، بلکه آرام‌آرام، با هر نگاهِ ناتمام، با هر حرفی که نگفتی، با هر بار که رفتنت را به روی خودم نیاوردم.

من با قلبی راه می‌روم که دیگر شبیه قلب نیست؛ شبیه خرابه‌ای‌ست که روزی خانه‌ی عشق بوده. هیچ‌کس جرئت نزدیک شدن ندارد و خودم هم نمی‌گذارم. نه از خودخواهی، از ترس. ترس از این‌که کسی پایش را روی تکه‌های باقی‌مانده بگذارد و آخرین نشانه‌های تو هم فرو بریزد.

می‌گویند زمان همه‌چیز را درست می‌کند، اما دروغ می‌گویند. زمان فقط یاد می‌دهد چطور با قلبی شکسته نفس بکشی. این قلب اگر روزی دوباره بتپد، اگر روزی دوباره جان بگیرد، فقط با دست‌های توست. و اگر نیایی… من با همین پودرِ باقی‌مانده ادامه می‌دهم، چون قلبم هنوز اسم تو را بلد است.
#دلنوشته
دیدگاه ها (۷)

رندوم نوشتم مادرم پرسید: از کجا می‌دانی دوستت دارد؟ به تو اع...

برای تهیونگ چشم‌هایش… آه، چشم‌هایش! همان چشم‌هایی که می‌توان...

داداش مارو با سرعت نور مقایسه میکنی؟🤣

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

{یا هادی ع..}

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط