تمام شدن واقعه شکست خوردن دوم شدن دورتر ایستادن و تما

تمام شدن واقعه، شکست خوردن. دوم شدن. دورتر ایستادن، و تماشا کردن. سهم نخواستن از زیباترین غنائم، و تماشای سردار فاتح، و زیر لب برای سلامتیش دعا خواندن. گریختن به دوردستهای تاریک خانه و دنیا. فکر کردن به خانه دیگری درشهر. بلند کردن صدای موزیک، به نیت خفه شدن صداهای سرت. فکرها، که برف می شوند و می نشینند روی موهای سرت. دستها، دستهای تهی گناهکار. مرور هزارباره قصه. مرور شکست خوردن. مرور رخ دادن آزردگی. مرور درد. مرور تباهی.
انتظار صبح، بی خبر از این که خورشید برای همیشه رفته است.
موریانه های سمج اندوه، در حال جویدن ستون های پیکرت. درد، درد، دردهای تنت. نفسهای تند، خفه شده در پشت قواعد دنیا. پرت کردن حواس، به فکری دور، مثلا جدا شدن دم قورباغه در هنگام بلوغ. دلفین شدن در سیرک، گورخر شدن زیر دندان تیز ببر، دلقک شدن در خیابان بی عابر. کاسته شدن، تکیدن، و نام تمام این ها را زندگی گذاشتن. گم شدن در شب، شب ابدی، با برشهای کوچکی از روز.
بی خوابی، و دریغ خواب دیدن بوسه ای ناممکن. بیخوابی، و هجوم عطشی بی رحم برای نوازشی و آغوشی دور. بی خوابی، و دریده شدن توسط خیال.
گم شدن در شب، جهنم دست ساز افکار....
دیدگاه ها (۷)

کاش اشکِ چشمهامان به درونِمان می‌ریخت،تا از شدّت نبودن‌ها و ...

دردهای جسمی، فقط تنت را نمی کاهند. نه. از تو برج زهرمار می س...

ما آدما خیلی وقتا داشته هامون رو جا می‌ذاریم، چون فکر می‌کنی...

یه دیالوگ تو یه فیلمی بود که می‌گفت تمام عمرم احساس تنهایی ک...

پارت: ۲۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط