نگاهم کن
نگاهم کن
صدایم کن
دستم را بگیر
با من حرف بزن
مرا در آغوش بگیر
به من لبخند بزن
نگاهم کن
مرا ببوس
محکمتر در آغوشم بگیر
مرا به قدم زدن در باران دعوت کن
نگاهم کن
با صدای بهشتیات اسمم را صدا بزن
وقتی برمیگردم لبخند بزن
تنگ در آغوشم بگیر
بگذار آغوش تو زندان من باشد
که من در این زندان آزادترینم:)
کنار گوشم زمزمه کن و بگو که دوستم داری!
نگاهم کن...
_وَهم؛
صدایم کن
دستم را بگیر
با من حرف بزن
مرا در آغوش بگیر
به من لبخند بزن
نگاهم کن
مرا ببوس
محکمتر در آغوشم بگیر
مرا به قدم زدن در باران دعوت کن
نگاهم کن
با صدای بهشتیات اسمم را صدا بزن
وقتی برمیگردم لبخند بزن
تنگ در آغوشم بگیر
بگذار آغوش تو زندان من باشد
که من در این زندان آزادترینم:)
کنار گوشم زمزمه کن و بگو که دوستم داری!
نگاهم کن...
_وَهم؛
- ۷۹۷
- ۱۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط