چیه ثانیه شماری میکردم روز ها رو با خودم مرور م

چیه؟؟؟ !! ثانیه شماری میکردم ..روز ها رو با خودم مرور میکردم .... امروز تولدشه .... حالا میبینم رسیدم ... رسیدم به چیزی که از ذوقش شبا خوابم نمیگرفت ... اما که چی ..... توی ذهنم همیشه آخرش به این بلبشو میرسم که واقعاً چی ... چرا هیچ وقت هیچ وقت دیدنش از نزدیک به من نرسید ! .... چه باید آرزوم مایل ها از من دور باشه ... حتی نتونم روز تولدش از دور نگاش کنم..بعضی وقتا واقعا از این دنیا دلم میگیره..که حق از دور نگاه کردنشم ازم گرفت ! .... این حرف دل من نیست..حرف دل خیلیاست ! .... این آرزوی من نیست ! ... آرزوی هزار تا آدم دیگم هست ... برای همین اینجا همین لحظه از خدا میخوام که هممون به ارزومون برسیم حتی به اندازه یه نظر نگاه ! اون روز شیرین و واستون ارروز حتی اگه به ​​خودم نرسه ! امشب شب تولدشه دلم نمیخواست برم تو فاز غم پس خوشحالم ..خوشحالم که یکی از پسرامون داره بزرگ میشه ... داره پا توی ۳۰ سالگی میزاره ... فردا رو با بهترین ها میگذرونه ... براش خوشحالم ... برای امید زندگیم :)
دیدگاه ها (۱)

پیشی کوچولو تولدت مبارک ✨🫀ممنونم که واسم سمبل مقاومت صبر تلا...

واقعا ممممنونم 🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹 اشکی شدم 💜💜❤️❤️

حماسه ای دیگر از بنده 😐👌

وقتی یهو وسط زبان خواندن نقاشیت میگیره 🤦 بخدا فردا امتحان دا...

این روزها هیچ‌چیز عوض نمی‌شه. انگار زمان به یه نقطه بی‌پایان...

پارت ۱۱ بسه ولم کن * جیغ و گریه* (نامجون نگران شد و ولش کرد)...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط