پشتپرچینلحظههایخیالبادلیپرزشوقوعشقوامید

#پشت_پرچین_لحظه_های_خیال_با_دلی_پر_ز_شوق_و_عشق_و_امید
زارع دشت های پر برکت
بذر در سینه ی زمین افشاند
دامنش را پر از سخاوت کرد
در سماع نسیم بی تابی
زیر خورشید گرمجوش جنوب
دست را
سایبان چشمش کرد
تا که دشت بهار را ببیند
کوک شد
ساز سینه اش از شوق
زیر لب عاشقانه می خواند:
در هوای بهار بی تابم
تا دیار بهار
راهی نیست...
دیدگاه ها (۱۱)

#یک_شب_خیال_تو_دیدم_ما_بخوابزان چشم، دگر به چشم ندیدم خواب ر...

#زلال_برکه_ای_و_شب_نشین_مهتابیبه ما که نقطه ی کوریم خوب می ت...

#قـالی_بخــت_مرا_یک_دختــر_لر_بافته با دو چشم  اشک بار و با ...

#ما_ز_فردا_نگرانیم_که_فردا_چه_کنیمزیر این بار گرانی که جان ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط