درمان ده آلام جان مرهم نه زخم دلی

درمان دِه آلامِ جان، مَرهَم نِه زخمِ دِلی
توفانِ غم چون روُ کند ما را همایون ساحِلی
آن‌جا که شعرت از صَفا پاشَد به روحِ ما ضیاء
ما را خُلوصِ بی‌ریا شد هدیۀ ناقابِلی
آن‌کس ز نیکان وُ بَدان، کِش را زِ کویی در نهان
من خود ندانم در جهان زو بهره‌ورتر مُقبِلی
آن صَفوَتِ روحانیَت، وان خلوتِ یزدانیَت
نَکهَت فشانَد بر فضا گر زهر باشد جاهِلی
تا باده‌ات سرگشته را هُشیار وُ آگَه می‌کند
ما را نه گُم‌ره می‌کند هر دولتِ مُستَعجِلی 
ای حافظِ شیرین‌سخن، فیضی رَسان بر جانِ من
حلّ کن به لطفِ خویشتن گر چیره گردد مشکلی...

#عاشقانه
#خاص
دیدگاه ها (۰)

شب ڪه مے شود با خاطرت غزلے دم میڪنم از عشق و مے نشینم ڪنار...

خوب هم که باشی،سوسوی چراغ های شهردر هوای ابری غروب دلتنگت می...

باز ڪن دفتر شعرت غزل آورده ڪسیشاعرے دلزده ڪِز ڪرده ڪنار قفسی...

مانده ام کدام جاده انتهای تُو را به بی کسی رسانده است من که ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط