عاشقی دیدم که از معشوقه حسرت میخرید

عاشقی دیدم که از معشوقه حسرت میخرید.
تکه تکه قلب را میداد و مهلت میخرید.
تاسحر بیدار بودو با زبان عاشقی...
جرعه،جرعه شعر می نوشاندو لکنت میخرید.
لابه لای دوزخ شبهای حسرت زای خویش.
در خیالاتش،کنار یار، جنت میخرید.
درکنار سفره ی خالی،برای عشق خود.
از خدای مهربان خویش برکت میخرید.
لحظه،لحظه ساعتش را میشکست وبعداز آن.
لحظه هارا میشمردو باز ساعت میخرید.
قسمتش چیزی به جزتنها شدن گویا نبود
ازقضا،درکوچه تقدیر ، قسمت میخرید.
متهم میشد میان خلق، اما باز هم...
آبرو میدادو جایش،بار تهمت میخرید.
نام شاعر را نگویم تا نباشد غیبتش...
بینوادر شهر میگشت و "محبت"میخرید..‌.🦋🦋

#saharshehim💖

#عاشقانه
#بهترین_ابدیم
دیدگاه ها (۰)

او که می‌پنداشت من لبریزِ از خوشحالی‌امپی نبرد از خنده‌ی تلخ...

شادی و غم منی بحیرتمخواهم از تو، در تو آورم پناهموج وحشیم که...

محبوب دلم:🌸🧿🫀در صفحه شطرنج زندگیمتمام مهره‌هایم مات مهربانیت...

مرا حاجت به طبیب نیستان دم که نگاهم به نگاه چشمان زیبایت گره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط