..love or lust.. Part۱۸

☆عشق یا هوس★ [Part¹⁸]

(ویو میسو)
از این مقدار پنهون کاری بدم میومد وباعث میشد حسابی کلافه بشم،...خب بلاخره من باید میدونستم تو کدوم قبرستونی بستری شدم دیگه!!!...این حق من بود که بدونم اونا چی از جونم می خواستن !،و برای چی منو زنده نگهر میداشتن!...
در جواب این سوال فقد دو حالت وجود داشت!..
اولین حالت:...
من باید زنده می موندم تا مثل موش آزمایش گاهی این بار بیشتر و کامل تر عذابم بدن و در آخر..به طرز وحشت ناکی بکشنم...
دومین حالتی که وجود داشت این بود:...
شایدفهمیده بودن از شهرت تاریکشون خبر دارم!!! ومی خواستن به زورم که شده زنده نگرم دارن تا بفهمن با چند نفر این اطلاعات رودرمیون گذاشتم ویا باکدوم از دشمن هاشون هم کاری میکنم وآیا کپی ای از سند ها دارم واگه هم این اینطور بود..چند تا از اون کپی محرمانشون رو با کسی به اشتراک گذاشتم...
کلی احتمال مزخرف تو سرم وجود داشت که درصد کلافگیمو میبرد بالا..
مطمعنم بعد از تخلیه اطلعاتی کردنم باز به طرز وحشت ناکی منو میکشتن!...اما من بی گناه بودم!!!.. و بدون اینکه حتی بدونم دارم چی کار میکنم ازسر عصبانیت کامپیوتر شرکته شون رو از قاو صندوق مخفی بیرون کشیده بودم و
دنبال سرابی بود تا رئیس واقعی شرکت Vjs رو تو دامم بندازم...من.من بی فکر عمل کرده بودم همین!...
نمی زارم بلایی سرم بیارن!..من نقطه ضعفشونو تودست دارم!...به همین راحتی هم نمی تونن منو از پا در بیارن.. من لجباز تر از این حرفام که بتونم از پسم بربیان...
باحس کنجکاوی ای که بهم عمون نمی داد قبل از اینکه قدم آخر رو به سمت در بر داره بلند گفتم:...
میسو: اصلا رئیست کیه؟!.. از کدوم خری دستور میگری ها!؟؟!.. اصلا خودت کی هستی؟!!نکنه یکی دیگه از اون عوضی های روانی ای؟؟!!.... هوفففف با تو اما!.. من نمی دونم فورا باید تکلیف منو مشخص کنید زود باشید تا نزدم هم خودمو و هم شمارو ناکار کنم حرومی ها!!!(داد و کلافه)
مثل بچه ها داد بیداد می کردم و با تهدید های آبکیم می خواستم مجبورش کنم تا یک کلمه حرف بزنه ولی با پوزخندی که رولباش شکل گرفته بود از اتاق خارج شد و قبل از اینکه بره زیر لب زمزمه وار گف:...
...: هه.. شیبال!(پوزخند)
بعد از اینکه از در خارج شد لونا با عصبانیت از جاش بلند شد و گف:..
لونا: این مرتیکه الان چی گف!؟!..
میسو: هوففف خودم دارم براش!..
الکی برامون دردسر درست نکن لونا.. الان کل بدنم درد میکنه حوصله هیچیو ندارم..لطفا توهم بد ترش نکن.. برو بگو بیان بهم مسکن تزریق کنن!.. لعنتی دارم میمیرما!(درد و بی حوصله)
لونا:خب به من چه!..اصلا چرا اون دکمه کنار تختت رو فشار نمی دی تا بیان بهت تزریق کنن؟!... حتما خیلی درد داری نه!؟!...بمیرم الهی دختر(بغض)
داشتم از درد به خودم می پیچیدم و لونا فاز بچگونش بالا زد و کم بود بزنه زیر گریه...
دیدگاه ها (۵)

بلاخره دلیل زندگی مون دوره هم جمع شدن بعد از دوسال انتظار:))...

چرا احساس میکنم کوک شبیه کاپیتان های گروه ویژه ارتش امریکاشد...

در خواستی یکی از قند عسلام:)))💗🙂‍↔️🫂.منتظر دو پارت بعدی هستی...

‌⛲️ ‌‌ ♡ ㅤ  ❍ㅤ    ⎙ㅤ     ⌲  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ     ˢʰᵃʳᵉ️    ˡᶦ...

..love or lust.. Part28

«پتانسیلی که من درون خودم دارم همون هیولایه که ازش میترسم ای...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ³⁶ " " " " " ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡[}...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط