Part

Part 1.
" همش دروغ بود عزیزم ؟ "

+ باشه ، باشه مشکلی نیست ...
_ ببین آروم باش خب !
اینو بگیر کنار میتونیم حرف بزنیم عزیزم ...
+ حتما عزیزم حرفتو بزن 
_ هنوزم زود تغییر میکنی ملکه من

* دختر با پایین آوردن اسلحه خود قدمی به عقب برگشت و مو هایش رو مرتب کرد اما خوب میدونست مرد روبه رویش قرار نیست کوتاه بیاد ... اونم با ضرری که امشب کرده
بله ، مرد با تلاش خود برای گرفتن اسلحه دختر اینو ثابت کرد اما ضربه محکمی تلاشش رو بی حاصل کرد و با افتادن مرد روی زمین صدای خنده دختر بلند شد .... *
+ باز هم اشتباهات و کلک های همیشگی عزیزم
* و سریع لحنش را به سرد ترین حالت ممکن تغییر داد ... *
+ مردک احمق ...
فرصت آخرت بود بهت هشدار داده بودم اگه بخوای اون روی منو ببینی هیچ کدوم از اون آدم کش هات هم نمیتونه جلو دارم بشه
نگفته بودم ؟
گفتم شاید توجه بخوای ، احترام بخوای ، عشق بخوای بهت دادم تمام عشقم رو بهت دادم اما حیف که زیادت بود ...
فقط یه سوال ...
تو چی ؟ همه ی عاشقانه بازی هات ، نگاهت ، کار هات ، حرفات دروغ بود ؟
تو ام نگرانم شدی یا فقط تنها دغدغه ی تو سود کردن از من بود ؟
* سخت بود ، کنار اومدن با اون همه بغضی که گلویش را چنگ میزد خیلی بیشتر از تصورش دشوار بود ... *

....