داستانک
🔷🔹🔹🔹🔹🔹
#داستانک
در سالهای پایانی حکومت صفویان، محمدقلیخان اعتمادالدوله، وزیری سالخورده و متکبر، امور کشور را در دست داشت. او که سالها در دربار نفوذ داشت، به هیچکس اجازه مخالفت نمیداد و باور داشت که کشور را بهتر از هر کسی اداره میکند.وقتی افغانها به رهبری محمود افغان به مرزهای ایران حمله کردند، برخی از درباریان جوان پیشنهاد دادند که سپاه را تجهیز کنند و در مقابل دشمن بایستند. اما اعتمادالدوله با خندهای تحقیرآمیز گفت: «این وحشیها جرات نزدیک شدن به اصفهان را ندارند!»
شاه سلطان حسین که فردی ضعیف بود، به حرف او اعتماد کرد و هیچ اقدام جدی انجام نداد. اما برخلاف پیشبینی پیرمرد، افغانها پیشروی کردند و اصفهان را محاصره نمودند. وقتی دیگر چارهای نمانده بود، همان درباریان جوان که قبلاً هشدار داده بودند، گفتند: «اکنون باید بجنگیم!» اما اعتمادالدوله، درمانده و ناتوان، پاسخ داد: «دیگر دیر شده است!»
پس از ماهها محاصره و قحطی، شهر سقوط کرد و سلسله صفویان به پایان رسید.امان از آدمهایی که پیر میشوند، بزرگ میشوند اما سطح شعور و درکشان با سن و قیافهاشان قد نمیکشد، کوته فکرانی که جز به حرف خودشان به هیچ صراطی مستقیم نیستند آنها حاضرند بمیرند اما نبینند کسی از حرف و دستور آنها عبور کرده است، پیرهای بیشعوری که در همهی سطوح کاری و زندگی ما جا خوش کردهاند و گاهاً یک عمل یا تصمیم آنها عمر و زندگی بسیاری از ماها را مثل آب خوردن هدر میدهد، و اصلاً برایشان مهم نیست عواقب این تصمیمات یعنی بازی با یک عمر زندگی نکرده دیگران.
پیرهای بیشعوری که به وقت گاف آوردن بدون آنکه اشتباه خود را بپذیرند و عواقب تصمیماتشان را بپذیرند و به جبران برآیند، به سادگی آب خوردن از کنار اشتباهاتشان میگذرند و انگار نه انگار …
این ادمها برای آنکه حرف خود را به کرسی بنشاند یک لشکر آدم را به زیر تیغ تصمیماتشان بردهاند اما از خواستههایشان کوتاه نیامدهاند.
بالا رفتن سن هیچ تاثیری تو سطح شعور نداره..
———————-
✍️ #خضر۰شمسی
#داستانک
در سالهای پایانی حکومت صفویان، محمدقلیخان اعتمادالدوله، وزیری سالخورده و متکبر، امور کشور را در دست داشت. او که سالها در دربار نفوذ داشت، به هیچکس اجازه مخالفت نمیداد و باور داشت که کشور را بهتر از هر کسی اداره میکند.وقتی افغانها به رهبری محمود افغان به مرزهای ایران حمله کردند، برخی از درباریان جوان پیشنهاد دادند که سپاه را تجهیز کنند و در مقابل دشمن بایستند. اما اعتمادالدوله با خندهای تحقیرآمیز گفت: «این وحشیها جرات نزدیک شدن به اصفهان را ندارند!»
شاه سلطان حسین که فردی ضعیف بود، به حرف او اعتماد کرد و هیچ اقدام جدی انجام نداد. اما برخلاف پیشبینی پیرمرد، افغانها پیشروی کردند و اصفهان را محاصره نمودند. وقتی دیگر چارهای نمانده بود، همان درباریان جوان که قبلاً هشدار داده بودند، گفتند: «اکنون باید بجنگیم!» اما اعتمادالدوله، درمانده و ناتوان، پاسخ داد: «دیگر دیر شده است!»
پس از ماهها محاصره و قحطی، شهر سقوط کرد و سلسله صفویان به پایان رسید.امان از آدمهایی که پیر میشوند، بزرگ میشوند اما سطح شعور و درکشان با سن و قیافهاشان قد نمیکشد، کوته فکرانی که جز به حرف خودشان به هیچ صراطی مستقیم نیستند آنها حاضرند بمیرند اما نبینند کسی از حرف و دستور آنها عبور کرده است، پیرهای بیشعوری که در همهی سطوح کاری و زندگی ما جا خوش کردهاند و گاهاً یک عمل یا تصمیم آنها عمر و زندگی بسیاری از ماها را مثل آب خوردن هدر میدهد، و اصلاً برایشان مهم نیست عواقب این تصمیمات یعنی بازی با یک عمر زندگی نکرده دیگران.
پیرهای بیشعوری که به وقت گاف آوردن بدون آنکه اشتباه خود را بپذیرند و عواقب تصمیماتشان را بپذیرند و به جبران برآیند، به سادگی آب خوردن از کنار اشتباهاتشان میگذرند و انگار نه انگار …
این ادمها برای آنکه حرف خود را به کرسی بنشاند یک لشکر آدم را به زیر تیغ تصمیماتشان بردهاند اما از خواستههایشان کوتاه نیامدهاند.
بالا رفتن سن هیچ تاثیری تو سطح شعور نداره..
———————-
✍️ #خضر۰شمسی
- ۱.۱k
- ۲۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط