ایمجین از Jungkook

مردم سرزمینی که تو توش زندگی میکردی هرگز تصور نمیکردن روزی برسه که بتونن راهی پیدا کنن که بشه سرزمین های دیگه رو کشف کرد...
اما حالا که این اتفاق افتاده بود ترس بدی تو قلب مردم رسوخ کرده و داشت اونهارو فراری میداد....
شایعه شده بود که ممکنه در اون سرزمین ناشناخته، افراد یا موجودات خطرناکی همراه با جادوهای قوی و توانایی نفرین کردن وجود داشته باشه....
تمام مردم سمت کلبه چوبی تو اومدن تا ازت بخوان که به اون سرزمین بری...
تو بخاطر اشتیاقی که داشتی قبول کردی و آماده شدی که به اون سرزمین بری..
نزدیک آبشار شدی و نفس عمیقی کشیدی و بعد خودتو به دست اون آبشار دادی....
چشماتو که باز کردی با تعجب نشستی و به اطراف نگاه کردی...
با برگردوندن سرت با مرد جذابی چشم تو چشم شدی....
اونم درحالی که به چشمهات خیره بود گفت:
÷هیونگ این دختر خوشگله بیدار شد قرارمون یادت نره ها اون مال منه


#madi~ #jungkook~ #BTS
@fan_bts_madi
دیدگاه ها (۷)

ایمجین از Jungkook

ایمجین از Suga

رمان چاله پارت ۱

معرفی رمان جدید

My angel (part 14 )چند دقیقه ای میشد که محو فضای اطرافت شده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط