اگر عاشق شدن درد است من درمان نمی‌خواهم
خرابی با تو شیرین است و من سامان نمی‌خواهم

تمامِ بُعدهای عاشقی را با تو فهمیدم
نباشی هم ، زبانم لال ، من جانان نمی‌خواهم

به قدری عاشقت هستم که می‌میرم از آهِ تو
تو کاری کرده‌ای با من که بی تو جان نمی‌خواهم

تو باشی بی‌نیازم از رفیق ؛ از شعر ؛ از دنیا
کسی را جز خودت هرگز به هر عنوان نمی‌خواهم

برایت آسمان‌ها را زمین می‌آورم با شوق
تو می‌ارزی ؛ گرانی ؛ گوهرِ ارزان نمی‌خواهم

نفس‌هایت شبیهِ عطرِ نرگس‌زار شیراز است
گل و عود و گلابِ تحفه‌ی کاشان نمی‌خواهم

دو چشمت فتنه دارد ؛ جنگ دارد ؛ شور و شر دارد
به لطفِ فتنه‌های روشنت شیطان نمی‌خواهم

تو خورشیدی که از نورت هزاران ماه می‌تابد
به من حق ده که سوسو را از این و آن نمی‌خواهم..🦋🦋

ظهرت بخیرونیکی جانانم💐🫂🧿🌐

#saharshehim💖
دیدگاه ها (۰)

ماجرای  من و توباور باورها نیستماجرایی‌ستکه در حافظه‌ی دنیا ...

گفتم چشمم! گفت به راهش می‌دارگفتم جگرم! گفت پر آهش می‌دارگفت...

كاش میشد که شبی عقده ی دل  باز کنمغم ِ دوری ِ تو را بر لب ِ ...

در سلسله عشق تو ، مغموم و صبورم نازم بکش ای دوست ، که مظلوم ...

اگر عاشق شدن درد است من درمان نمی‌خواهمخرابی با تو شیرین است...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط