عاشقی محنت بسیار کشید

عاشقی محنت بسیار کشید
تا لب دجله به معشوق رسید
نشد از گل رویش سیراب
که فلک دسته گلی داد به آب
نازنین چشم به شط دوخته بود
فارغ از عاشق دل سوخته بود
دید در روی شط آمد به شتاب
تو گلی چون گل رویش شاداب
گفت به به چه گل زیباست
لایق دست چو من رعنایی ست
حیف از این گل که برد آب او را
کند از منظره نایاب او را
زین سخن عاشق معشوق پرست
جست در آب چه ماهی از شست
خواست کازاد کند از بندش
نام گل برد و در آب افکندش
مورد نیکی خاصت کردم
از غم خویش خلاصت کردم
باری آن عاشق بیچاره چو بط
دل به دریا زد و افتاد یه شط


#سریال_جومونگ
دیدگاه ها (۰)

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید در این عشق چو مردید همه روح ...

در دل دردیست از تو پنهان که مپرستنگ آمد چندان دلم از جان که ...

آدم های عاشق رااز راه رفتن هایشان بشناسیدآرام و آهسته راه م...

تو را من چشم در راهمشباهنگامکه می گیرند در شاخ ((تلاجن)) سای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط