میدانی فکر کردن به تو

میدانی فکر کردن به تو
میدانی فکر کردن به تو
چطور به جانم می افتد ؟!

مثل نفوذ شامپو به چشم است؛؛
هی میسوزاند ..

اونقدر به تکاپو می افتی که
با چشمان بسته دست
میچرخانی برای یافتن آب.؛

آب می پاشی؛ آب می پاشی ...
اشکات سرازیر میشود،
وسفیدی چشمت قرمز،
سوز دارد باز...
میدانی فکر کردن به تو چطور
به جانم میافتد ؟!

انگار شامپو جریان دارد در رگها،
شامپو پمپاژ میشود به قلبم،
با همان غلظت وحشتناک،
بعد میسوزد ...
بعد آب می آید ...
دیدگاه ها (۴)

دوام بیاور ...حتی اگر طنابِ طاقتت به باریک ترین رشته اش رسید...

فکر می‌کنم تجربه‌ی دوست داشتن لایه‌های متفاوتی داره و بعضی ل...

به بودن ها دیر عادت کن و به نبودن ها زودآدمها نبودن ها را زو...

بنشین بگو بشنو برادرجان چه باید کرد؟با#میهن این انبوه اندوها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط