p

p17

+وای بلاخره رسیدیم اخ کمرم
_انقدر غر نزن مامانم داره نگات میکنه
ات با ذوق و استرسی که داشت از ماشین پیاده شد و سمت مادر کوک رفت و باهاش دست داد
+از دیدنتون خوشحالم
م.ک:بلاخره ات خانوم رو دیدیم من خوشحالم از دیدنت
ات سمت پدر کوک رفت و باهاش دست داد
+خوشبختم
پ.ک:ایگو از نزدیک خیلی خوشگلتری
+ممنونم
و کوک بعد بغل کردن مادر پدرش رفت که چمدونارو بیاره
پ.ک:بلاخره یکی پیدا شد پسر منو تحمل کنه
ات خنده ای کرد و گفت
+یجورایی همو تحمل نمیکنیم چون زیادی شبیه همین
پ.ک:خداروشکر بیا تو حتما خسته این
اتاق ات دقیقا کنار اتاق کوک بود و بعد ی چرت کوتاه ی دوش و عوض کردن لباسا رفتن برای شام خوردن
_خیلیییی گشنمههه
+فک کنم وقتی از بوسان برگشتیم قراره 10 کیلو وزن اضافه کنیم
_صحیح مامانننننننن گشنمههههههه
ات درحالی که میخندید باهم دیگه رفتن سمت اشپز خونه ات استیناف بالا داد و گفت
+چیکار میتونم بکنم مادر جان
مادر کوک که از کلمه اخر جا خورده بود گفت
م.ک:پنکیک پیازچه میتونی درست کنی
+معلومه من مدرک اشپزی غذاهای کره ای رو دارم
م.ک:میگم چرا کوک انقد چاق شده حتما خیلی براش غذا درست میکنی
+از عمد براش ی عالمه غذاهای خوشمزه درست میکنم به خاطر مشغله کاری در طول روز زیاد غذا نمیخوره برا همین سیه میکنم همیشه غذاهای سالم و زیاد براش درست کنم
م.ک: فک کنم دیگه لازم نیست نگران خوردو خوراک پسرم باشم
+نگران بودنتون طبیعی هست هرچی نباشه شما مادرشون ولی هواس منم بهش هست
_دارید درمورد چی حرف میزنید
م.ک:درمورد تنبل بودنت بیا کمک کن
_چشممم
بلاخره همه سر سفره جمع شده بودن ات و کوک بعد تشکر کردن بابت غذا شروع کردن به جارو کردن سفره که پدر کوک با خنده گفت
پ.ک:راست میگفتی واقعا شبیه همید خانوم ببین چطوری سفر رو جارو میکنن
م.ک:چیکار داری تو هر چقد دوست دارین بخورین سیر نشدین بازم هست میارم براتون
+_ممنون (با دهن پر)
بعد تموم شدن غذا همه مشغول تمیز کاری بودن پدر کوک داشت ظرفارو میشست ات سفره رو جمع میکرد کوک کنار میز رو جارو میکرد مادر کوکم داشت پسرارو اماده میکرد
ات و کوک مثل همیشه باهم شوخی میکردن و هرازگاهی ی نگاه ریز به هم مینداختن که این از چشم مادر کوک در نموند
بلاخره داشتن دسرارو میخوردن که پدر کوک با جدیت گفت
پ.ک: میدونید شبیه دوستای معمولی نیستید اونچیزی که من تو چشمای هر دوتون میبینم شبیه عشق
ات و کوک که جا خورده بودن و دستپاچه شده بودن خواستن موضوع رو عوض کنن

+

ادامش در کامنتا
دیدگاه ها (۳)

p18ات غرق ستاره ها شده بود و از اب جویی که تو دستش بود میخور...

p19ات داشت از نور خورشید که به صورتش میخورد لذت میبورد کوکم ...

این یکی از دیالوگ های فیک «دردی از جنس عشق»واسه کسایی که میخ...

p162 ساعتی گذشته بود ک یهو ات ی اهنگ پخش کرد و هردوتاشون زدن...

پارت ۸۶ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط