پسر عموی من اروم سرشو تکون داد

پسر عموی من⁷ اروم سرشو تکون داد
آرش:عیب نداره
رفتم صبحونه درست کردم
ارسلان اروم اومد
ارسلان:به به کد بانوی من
دیانا:خندیدم کاری نکردم که یدونه صبحونس دیگه
ارسلان:بازم همینارو کسی نمیتونه بزاره رو میز انقدر بعضیا داغونن خندیدم
دیانا:خندیدم
اروم بوسم کرد لبخندی زدم
صبحونه خوردیم
میخواستیم بریم شمال خیلی ذوق داشتم
وسایلمو جمع کردم قرار بود نهارم توی جاده بخوریم
عمو اینا رفتن وسایلشونو جمع کردن رفتیم توی ماشین و رفتیم شمال. ما یه ویلا داشتیم پس رفتیم همونجا همه رفتیم اتاقامون یکم استراحت کردیم که بعدش مامانم اومد اتاقم
مهناز:دخترم حاضر شو بریم نهار
دیانا:چشم مامان
چمدونو باز کردم یه کراپ پوشیدم یه مانتو با شال و کفش جردن
عطر زدم یه ارایش خیلی کم کردم
رفتم تو حال
دیانا:خوب من حاضرممم
آرش:پس بریم
رفتیم ناهار خوردیم رفتیم دریا
ارسلان:دیانا من یه چی بگم؟
دیانا:جانم بگو
ارسلان:من من من خیلی دوست دارم با عربده
دیانا:خندیدم دیوونه
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۷)

پسرعموی من⁸ گوشیش زنگ خوردارسلان:جانم عشقممهگل:عشقم کجاییارس...

پسرعموی من⁹ با این حرفش بیشتر گریم گرفتارسلان:ببین جلو مهگل ...

پسرعموی من ⁶ اروم بدون حرف چند دقیقه فکر کردم بعد ازش پرسید...

پسر عموی من⁵ رفتم داخل که ارسلانم اومد امشب قرار خونمون بمون...

رمان بغلی من پارت ۵۷ارسلان: از اینه نگاهی به عقب کردم روی صن...

رمان بغلی من پارت ۱۱۵و۱۱۶و۱۱۷ارسلان :یه روز نشده ناز میشیدیا...

رمان بغلی من پارت های ۸۶و۸۷و۸۸ارسلان: من که باورم نمیشه دیان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط