ماه شب تار من...
part:³
بیا و برده ی من باش...؟....هه...از مدرسه هم محرومم کرد...اگه مجبور نبودم قبول نمیکردم مرتیکه...فقط چون فکر کرده اون یه الفای خون خالصه هر غلطی دلش بخواد میتونه کنه...هر چند الان بهترم ولی...ولش کن...رفتم سراغ رئیس و تونستم ازش مرخصی بگیرم...خداروشکر رئیس بار یک بتا بود....
----------------------
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:کجا رفته بودی کلک...؟
𝗧𝗮𝗲𝗵𝘆𝘂𝗻𝗴:خوش گذرونی...ی برده ی جدیدم گیر اوردم...
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:خوشبحالت...امگاست یا بتا...؟؟
𝗧𝗮𝗲𝗵𝘆𝘂𝗻𝗴:یه امگای کوچولو موچولو برای رفع نیازهام...
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴:ه...هییی تهیونگ...اون پسره رو اونجا میبینی داره کار میکنه...؟
𝗧𝗮𝗲𝗵𝘆𝘂𝗻𝗴:کدوم این همه پسر اینجاست...
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:اونی ک موهاش بلونده اندامش خوبه و خیلیم سفیده...
𝗧𝗮𝗲𝗵𝘆𝘂𝗻𝗴:اره...اونو ببین ک داره میاد کنارش و باهاش حرف میزنه...همون پسر الانیست...خب الان منظورت چی بود...؟
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:فکر کنم...گرایشم نسب ب...پسرا شده..
𝗧𝗮𝗲𝗵𝘆𝘂𝗻𝗴:فقط یه ثانیه شده ک دیدیش...
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:ولی من عاشق شدم...
بیشتر نگاه ک کردم دیدم اون پسره داره...گریه میکنه...
-------------------------
اروم ب سمت جیمین رفتم...
𝗝𝗶𝗺𝗶𝗻:کو...ک...اومدم اینجا نبودی فکر کردم هیتت زیاد شده رفتی چرا...
ک زدم زیر گریه...
𝗝𝗶𝗺𝗶𝗻:ه...هی چی شد پسر...؟
بغلم کرد و تو بغلش گریه میکردم...
𝗝𝘂𝗻𝗴 𝗸𝗼𝗼𝗸:ا...اون مرده ی تو بار....هم...همون الفاعه...ب...ب...بهم ت...جا...وز...کرد...هق...
𝗝𝗶𝗺𝗶𝗻:چی... ؟؟؟؟؟؟چطورییییی...؟؟؟؟؟؟ تو ک نمیزاشتی دست هر مردی بهت بخوره...
𝗝𝘂𝗻𝗴 𝗸𝗼𝗼𝗸:هیتم جلوش اوج گرفففتتت(گریه ی زیاد...)
𝗝𝗶𝗺𝗶𝗻:بمیرم برات...
𝗝𝘂𝗻𝗴 𝗸𝗼𝗼𝗸:تازه گفت...من بردشم و دانشگاه هم نمیتونم برممم(گریه)اگه بردش نشم منو میکشهه...
𝗝𝗶𝗺𝗶𝗻:چیییی..؟؟؟...یعنی...چیییی..؟الان تو....الان من تورو نمیتونم دیگههه ببینمممم؟؟؟؟؟ منم باهات میام عمارت اون پدصگگگگ...
𝗝𝘂𝗻𝗴 𝗸𝗼𝗼𝗸:چی...؟لازم...نیس...
𝗝𝗶𝗺𝗶𝗻:هیسس...بهم بگو کیه.. ؟
بهش اشاره کردم...اشکامو پاک کرد انگار ک اصلا اشک نریختم و ب سمت میز اونا رفتیم...
ویو کیم:
دیدم دوستش دستشو گرفته ب سمت ما میان...
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:عادی باش دارن میان...
بهمون تعظیم کردن و اون گفت...
𝗝𝗶𝗺𝗶𝗻:من پارک جیمینم دوست جئون جونگکوک و شما نمیدونم اقای فلا فلان منم میخوام همراه اون برده بشممم...!
𝗧𝗮𝗲𝗵𝘆𝘂𝗻𝗴:من کیم تهیونگم...اولن...دومن...جناب اقای پارک جیمین شما اگرم بیاید تو عمارت فقط ب عنوان برده اونجایین ن برده ی جن...
𝗝𝗶𝗺𝗶𝗻:الان یعنی قبول کردید دیگه...؟خیلیم ممنون...ما میریم دیگه...
اصن نزاشت حرفم تموم شه...پس اسمش جونگکوک و ازخاندان جئون...خاندان جئون در واقع...خانواده ی الفا های سلطنتین ولی چرا این امگاست...؟...و چرا معمولیه...؟
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:تهیونگ...اسمش جیمینه..چقدرم شجاع بود..الان کار منم بهتر ش....
𝗧𝗮𝗲𝗵𝘆𝘂𝗻𝗴:تو باید ب دنبال جفتت باشی احمق...اصن تو نگران گرگت هستی....؟؟
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:من ن هنوز لمسش کردم و ن هنوز رایحش رو حس کردم پس هنوز یه برگ برنده دارم...
𝗧𝗮𝗲𝗵𝘆𝘂𝗻𝗴:برو بابا دلت خوشه..
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:ت خودت الان مثلا دنبال جفتتی..؟
part:³
بیا و برده ی من باش...؟....هه...از مدرسه هم محرومم کرد...اگه مجبور نبودم قبول نمیکردم مرتیکه...فقط چون فکر کرده اون یه الفای خون خالصه هر غلطی دلش بخواد میتونه کنه...هر چند الان بهترم ولی...ولش کن...رفتم سراغ رئیس و تونستم ازش مرخصی بگیرم...خداروشکر رئیس بار یک بتا بود....
----------------------
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:کجا رفته بودی کلک...؟
𝗧𝗮𝗲𝗵𝘆𝘂𝗻𝗴:خوش گذرونی...ی برده ی جدیدم گیر اوردم...
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:خوشبحالت...امگاست یا بتا...؟؟
𝗧𝗮𝗲𝗵𝘆𝘂𝗻𝗴:یه امگای کوچولو موچولو برای رفع نیازهام...
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴:ه...هییی تهیونگ...اون پسره رو اونجا میبینی داره کار میکنه...؟
𝗧𝗮𝗲𝗵𝘆𝘂𝗻𝗴:کدوم این همه پسر اینجاست...
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:اونی ک موهاش بلونده اندامش خوبه و خیلیم سفیده...
𝗧𝗮𝗲𝗵𝘆𝘂𝗻𝗴:اره...اونو ببین ک داره میاد کنارش و باهاش حرف میزنه...همون پسر الانیست...خب الان منظورت چی بود...؟
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:فکر کنم...گرایشم نسب ب...پسرا شده..
𝗧𝗮𝗲𝗵𝘆𝘂𝗻𝗴:فقط یه ثانیه شده ک دیدیش...
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:ولی من عاشق شدم...
بیشتر نگاه ک کردم دیدم اون پسره داره...گریه میکنه...
-------------------------
اروم ب سمت جیمین رفتم...
𝗝𝗶𝗺𝗶𝗻:کو...ک...اومدم اینجا نبودی فکر کردم هیتت زیاد شده رفتی چرا...
ک زدم زیر گریه...
𝗝𝗶𝗺𝗶𝗻:ه...هی چی شد پسر...؟
بغلم کرد و تو بغلش گریه میکردم...
𝗝𝘂𝗻𝗴 𝗸𝗼𝗼𝗸:ا...اون مرده ی تو بار....هم...همون الفاعه...ب...ب...بهم ت...جا...وز...کرد...هق...
𝗝𝗶𝗺𝗶𝗻:چی... ؟؟؟؟؟؟چطورییییی...؟؟؟؟؟؟ تو ک نمیزاشتی دست هر مردی بهت بخوره...
𝗝𝘂𝗻𝗴 𝗸𝗼𝗼𝗸:هیتم جلوش اوج گرفففتتت(گریه ی زیاد...)
𝗝𝗶𝗺𝗶𝗻:بمیرم برات...
𝗝𝘂𝗻𝗴 𝗸𝗼𝗼𝗸:تازه گفت...من بردشم و دانشگاه هم نمیتونم برممم(گریه)اگه بردش نشم منو میکشهه...
𝗝𝗶𝗺𝗶𝗻:چیییی..؟؟؟...یعنی...چیییی..؟الان تو....الان من تورو نمیتونم دیگههه ببینمممم؟؟؟؟؟ منم باهات میام عمارت اون پدصگگگگ...
𝗝𝘂𝗻𝗴 𝗸𝗼𝗼𝗸:چی...؟لازم...نیس...
𝗝𝗶𝗺𝗶𝗻:هیسس...بهم بگو کیه.. ؟
بهش اشاره کردم...اشکامو پاک کرد انگار ک اصلا اشک نریختم و ب سمت میز اونا رفتیم...
ویو کیم:
دیدم دوستش دستشو گرفته ب سمت ما میان...
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:عادی باش دارن میان...
بهمون تعظیم کردن و اون گفت...
𝗝𝗶𝗺𝗶𝗻:من پارک جیمینم دوست جئون جونگکوک و شما نمیدونم اقای فلا فلان منم میخوام همراه اون برده بشممم...!
𝗧𝗮𝗲𝗵𝘆𝘂𝗻𝗴:من کیم تهیونگم...اولن...دومن...جناب اقای پارک جیمین شما اگرم بیاید تو عمارت فقط ب عنوان برده اونجایین ن برده ی جن...
𝗝𝗶𝗺𝗶𝗻:الان یعنی قبول کردید دیگه...؟خیلیم ممنون...ما میریم دیگه...
اصن نزاشت حرفم تموم شه...پس اسمش جونگکوک و ازخاندان جئون...خاندان جئون در واقع...خانواده ی الفا های سلطنتین ولی چرا این امگاست...؟...و چرا معمولیه...؟
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:تهیونگ...اسمش جیمینه..چقدرم شجاع بود..الان کار منم بهتر ش....
𝗧𝗮𝗲𝗵𝘆𝘂𝗻𝗴:تو باید ب دنبال جفتت باشی احمق...اصن تو نگران گرگت هستی....؟؟
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:من ن هنوز لمسش کردم و ن هنوز رایحش رو حس کردم پس هنوز یه برگ برنده دارم...
𝗧𝗮𝗲𝗵𝘆𝘂𝗻𝗴:برو بابا دلت خوشه..
𝗬𝗼𝗼𝗻𝗴𝗶:ت خودت الان مثلا دنبال جفتتی..؟
- ۱۳.۵k
- ۲۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط