پارت سیزدهم سرنوشت نفرین شده

پارت سیزدهم سرنوشت نفرین شده

فلش بک*
انگشترشو دستش گذاشت اولین بار بود با اون زن ملاقات میکرد..
با صدای مادرش از اتاقش اومد بیرون..به سمت اشپزخونه رفت و از یخچال اب برداشت..ریخت تو لیوان و پارچ رو سر کشید...
: « هزار بار گفتم تو پارچ اب نخور »
: « منم هزار بار گوش نمیدم پس خودتو خسته نکن..»
روی کابینت نشست و یدونه از شیرینی های مادرش که عاشقش بود رو یواشکی خورد..
: « نکن مینجه مهمون داریم..»
یواشکی یکی دیگه هم گرفت کرد تو دهنش ..
: « وایی خدا بیا برو اتاقت اصلا بیرون نیا»
: « تو خوابت ببینی زنیکه گوجه »
کفگیرو گرفت و دنبال مینجه دویید..
مینجه هم خندش تو کل خونه پیچیده بود..
ایکاش به حرف مادرش گوش میکرد..ایکاش هرگز با اون زن رو به رو نمیشد..
صدای در بلند شد..
: « رسید لطفا بی احترامی نکن معدب باش باشه؟ »
: « تمام تلاشمو میکنم »
: « خیره سر »
مینجه بلند تر خندید..
مادرش درو باز کرد..
زنی زیبا و خوش اندام با ارایشی غلیظ وارد خونه شد..مادر را در اغوش گرفت و گونه ی اونو بوسید..
: « بفرمایید خوش اومدی عزیزم‌..»
: « مرسی عزیزم..»
بعد رو به مینجه کرد ..
: « سلام کردی مینجه؟ »
با حرف مادرش سریع سرشو تکون داد و سلام کرد
: « چه دختر زیبایی »
: « مچکرم خانوم به زیبایی شما نمیرسم »
: « اوه چه زبونی »
: « همش بخاطر اومدن شماست »
زن خنده بلند کرد و رو کاناپه نشست..
مینجه به اشپز خونه رفت و دو تا استکان چای متوسط ریخت قدم های اروم به سمت پذیرایی برداشت و چایی و روی میز گذاشت ..
: « مادر ببخشید اگه اجازه بدین من میرم اتاقم..»
: « باش..عز..»
حرف مادرش تموم نشده زن وسط حرف مادر پرید و با حالت دستوری گفت
: « بمون ... لطفا »
دیدگاه ها (۱)

پارت چهاردهم سرنوشت نفرین شدهمینجه رو کاناپه نشست..دستاشو تو...

پارت چهاردهم سرنوشت نفرین شدهمینجه رو کاناپه نشست..دستاشو تو...

پارت دوازدهم سرنوشت نفرین شدهبا ترس از جاش بلند شد دختری با ...

پارت یازدهم سرنوشت نفرین شده..خونه ی باران دو تا خیابون بالا...

🥀 شب دردناک 🥀🥀 فصل ۴ 🥀🥀 پارت ۱۰ 🥀جونگکوک لبخند بی‌حالی روی ...

چندپارتی☆p.1آت و جونگکوک زن و شوهر بودن.زندگیشون از بیرون آر...

جستجو در مطالب سایتجستجوجملاتشعرگردشگریسلامتزیباییکسب و کارب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط