غریبه بودند و آشنا شدند
و گفتگو و گفتگو و . . .
و عشق جوانه زد ....
.
گفتار کم شد و دوباره غریبگی... 💔
#محمود_درویش
.
.
به تو براى اينكه ميتونى ساعت ها از من بيخبر باشى غبطه ميخورم . . .
برا همه ى اون لحظه ها كه تصميمِ آخرت ، رفتنه .
من عاشق اون نفسِ عميق و خيالِ راحتتم وقتى تلفنت روم خاموشه و فكر ميكنى پرونده ى من برا هميشه تو زندگيت بسته شده .
تو كه نميدونى من چقدر خسته ام از خودم ، تو كه نميتونى منو ببرى از پيش خودم . . .
لااقل بگو دنيا بدون من چجوريه... 💔🍃
دیدگاه ها (۰)

دقیقه ی آخر #پاییز.تقویم را معطل می کند.شاید.برگردی….#یلدا ،...

تولدم......💔🍃 ‌‌‌‌

روز به روز بى احساس تر می شويمروز به روزِ دلسردتر...روز به ر...

خدایا آغوشت را امشب به من می دهی؟؟برای گفتن، چیزی ندارم...می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط