چه کنم ریشه ي دل،ساکن گلدان تو بود
پنجره باز اگر بود، به ایواِن تو بود
فال بسیار گرفتم،همه را گفت خطاست
قهوه ي زندگیم، تشنه ي فنجان تو بود
قصه ي نان و نمک چیست؟نمیدانم من
حرمت سفره ي من چشمِ نمكدان تو بود
درِ زندان بگشودند ولی یوسف ماند
بس که این یوسف ماعاشق زنداِن تو بود
نیمه ي پُر منم و نيمه ي خالي هم تو
خالی و ُپر همگی قصه ي لیوان تو بود
رسم عشق است که بوسه بزند لب بر لب
این چه عشقیست که لب،طعمه دندان تو بود
بال #پروانه اگر عهد کند پَرنزندحرفی نیست
دل او پَر بِکشد، چون َسرِ پیمان تو بود
#ناصر_پروانی
#شعر
#شاعرانه_ها
#شاعر
#محبت
پنجره باز اگر بود، به ایواِن تو بود
فال بسیار گرفتم،همه را گفت خطاست
قهوه ي زندگیم، تشنه ي فنجان تو بود
قصه ي نان و نمک چیست؟نمیدانم من
حرمت سفره ي من چشمِ نمكدان تو بود
درِ زندان بگشودند ولی یوسف ماند
بس که این یوسف ماعاشق زنداِن تو بود
نیمه ي پُر منم و نيمه ي خالي هم تو
خالی و ُپر همگی قصه ي لیوان تو بود
رسم عشق است که بوسه بزند لب بر لب
این چه عشقیست که لب،طعمه دندان تو بود
بال #پروانه اگر عهد کند پَرنزندحرفی نیست
دل او پَر بِکشد، چون َسرِ پیمان تو بود
#ناصر_پروانی
#شعر
#شاعرانه_ها
#شاعر
#محبت
- ۲.۸k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط