دیرگاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام

دیرگاهیست که تنها شده ام / قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است / باز هم قسمت غم ها شده ام
دگر آئینه ز من با خبر است / که اسیر شب یلدا شده ام
من که بی تاب شقایق بودم / همدم سردی یخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنید / تا نبینم که چه تنها شده ام . .
دیدگاه ها (۰)

شکارچی نمی دانست...!اسلحه نمی دانست...!گلوله نمی دانست...!پر...

کــــاش در این شهر،دکتری پیدا مــیشد و” تـــو ” را برایم تجو...

مشترک گرامیتاریخ شارژ ارادت ما به شما تا وقتی نفس باقی است ا...

با تو از نابترین لحظه سخن خواهم گفتدوستت خواهم داشتهیچ میدان...

دیر گاهی ست که تنها شده ام غصه غربت صحرا شده اموس...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

مرگ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط