به عشق باور ندارم اصلا اوه عن اونجایی که مهم ترین آدم ز

به عشق باور ندارم اصلا اوه عن : اونجایی که مهم ترین آدم زندگیت گمت میکنه انگار زمان وامیسته وقتی لا به لای آدمای تازه‌ی زندگیش فراموش میشی.وقتی تو اتفاقای خوبش اثری از تو نیست و کنار خنده‌هاش نمیخندی انگار دنیا همونجا وای‌میسته و تو هیچ کاری از دستت برنمیاد انگار اخرِ شبه و تو در خیابانی که نمیشناسی گم شدی

اما یکارایی ازدستاش برمیاد بالاتر از انتظاراتو.
اوه چه خفن نکن بابا با ما
تحسین برانگیز
که انگار میگام خودمو
چیزی نمیخوام
دوباره ضعف رو دور غش
انتخابش‌می‌کنم.
می پذیرم همون روزی ک بهم حسمو مسخره نشون دادیا
اره اون لحظه فقط خفه شدنه یا روشن شدنه
به این پی بردم که هرکی هرچی دوست داره میگه و می‌کنه
و وقتی اینقد بی‌درک شدی
دیدمت کارای زشتتو
افکارای آشغالتن که جلومو میگیرن
این بگایی نیست
تجربه می‌کنم خوبیاتو ، میبینم درونت چی می‌گذره
میخونم ازتماس با چشات بهم چیا نگفته
همونجا ک دستمو کردی تو جیب ب اون ناحیه
فهمیدم تازه چقد سرده هوا
حواس از من نبود
بابا دارم کوص میگم توم گوش می‌کنی
میدونم‌توام‌میسم‌شدی
چیزی‌نیست یخورده هیجان زده بالام🎀🎃
دارم‌حرف‌میزنم‌نگات‌ازدور‌رومنه
خرفرض‌‌می‌کنی‌منو
خوشم‌‌میاد‌
من‌میفهمم‌و‌توروچه‌زیبا‌فرض‌می‌کنم
دیوانه‌آخه‌این‌چه‌کاریه
حالا‌حالا‌فکرکردی‌نمیفهمم؟
فکرکردی‌اگه‌به‌زبون‌نیاری‌نمیفهمم‌چی‌میخوای؟
بیا پیشم بیا منو بخور.
بیابَخورمت.
من‌نمیرینم‌بهت
فهمیدی تهش امنم واسه یه نفر کلا؟
کوص‌نویس.ir