یعنی نمیشه دوباره به اون روز ها برگردیم?

روزایی که باهم میخندیدیم، روزایی که وقتی یکی ناراحت بود اون یکی از دلش در می آورد، روزایی که همدیگرو تنها نمی زاشتیم
اکنون چه کنم که فقط من ماندم و کنجی تنگ و گریه و بغضی که ولم نمیکند، بدتر از آن، معده دردی که در هر مسئله ای دخالت میکند.
دلم تنگه و پشیمون. اما چه فایده؟ که نه برای تو مهمه و نه اهمیتی میدی. الانم من موندم و من...
میخوام بهت فکر نکنم، اما هر اتفاقی که میوفته زارتی میای جلو چشمم. چی میشه یه بار تو بیای بگی که سلام؟ چه خبر. چی میشه یه بار تو اول پیام بدی؟ چی میشه اگه این عذرخواهی که از اعماق وجودم هست رو باور کنی؟ اما خب...
مشکل اینجاست، که هم دلم میخواد برگردی، و هم اعتماد ندارم. نه به تو و نه به هیچکس. وگرنه که اگه بودی شاد بودم
من خستم. از همه چیز و همه کس. اما چه حیف که من دیر به این نتیجه رسیدم. الان منو داری مسخره میکنی، و این... خب افتضاحه، افتضاح... دلم میخواست حداقللللل دیگه باهات رودربایستی(نمیدونم درست نوشتم یا نه) نمیداشتم. لعنتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
من خسته شدم، و این خوب نیست.
چون‌احتمالا تا چند هفته دیگه بیشتر زنده نیستم، و اگرهم زنده بودم، منی دیگر ‌پدیدار خواهد شد. منی که همه ی من هارا می کشد...
دیدگاه ها (۰)

*◄থৣ لایک میکنے خوشگلمممم؟؟بنـבـہ ؋ـن بے تے اس/استرے کیـבز...

یکیم نداریم باهاش بریم...

خب سیسیا

روز آخر تابستونههههههه

یعنی نمیشه دوباره به اون روزا برگشت?

اینم پارت نه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط