𓂃✿𓂃 بِبین مادر، بِبین مادر، بِبین مادَر زِمستونه!
ببین احوالمو که، مثلِ موی تو پریشونه…
واسم رختِ عَزا تن کن، همینجا شمع روشن کن!
که امشب حالِ من، عین شب شامِ غَریبونه…
حَدیثی آیهای چیزی، بخون مادر پَریشونم
پَریشونم که اینجایی، و از چشم تو پنهونَم!
بَغل وا کن واسه، پَروانههای پیرهَنم شاید
بتونم تیکه هامو، توی آغوشت بِچسبونم...
یه جوری گریه کُن، دنیا بِفهمه مادرم اینجاست
تو میدونی فَقط که، پلک های آخرم اینجاست!
صدای گریه هاتو، میشنوم دَستاتو میبینم.
بهم نزدیک شو، نزدیک سنجاق سَرم اینجاست... 𓂃✿𓂃
ببین احوالمو که، مثلِ موی تو پریشونه…
واسم رختِ عَزا تن کن، همینجا شمع روشن کن!
که امشب حالِ من، عین شب شامِ غَریبونه…
حَدیثی آیهای چیزی، بخون مادر پَریشونم
پَریشونم که اینجایی، و از چشم تو پنهونَم!
بَغل وا کن واسه، پَروانههای پیرهَنم شاید
بتونم تیکه هامو، توی آغوشت بِچسبونم...
یه جوری گریه کُن، دنیا بِفهمه مادرم اینجاست
تو میدونی فَقط که، پلک های آخرم اینجاست!
صدای گریه هاتو، میشنوم دَستاتو میبینم.
بهم نزدیک شو، نزدیک سنجاق سَرم اینجاست... 𓂃✿𓂃
- ۲۱۴
- ۱۲ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط