نوشته بود: دلتنگم نه دلتنگ آدم خاصی ...

بیشتر بی‌تاب کیفیت عشقم ، چنان بی‌تاب که خودم را در حالی می‌یابم که می‌توانم عاشق نیمی از زنان زمین شوم ...

برایش نوشتم: از خودت به عشق فرار نکنی کاش.
صبور بمان ، هر تمنایی برای دوست‌داشتن دیگری در ذاتش نشانی از تشنگی برای دوست‌داشتن خویش دارد...

تحمل کن، برنگرد به آن روزها، به آن خیابان‌ها ، برنگرد به آن یادها ، به آن خیال‌ها...

برگشتن و به پشت‌سر نگریستن گاهی تاوانش یک عمر حسرت است. شبیه داستان اورفئوس که در آخرین لحظه تردید کرد که معشوقش به دنبالش است یا نه به عقب برگشت و با چشمانش دید که زن به غبار تبدیل شد و رویا به سراب...

با خودت بمان تا جایی که جانش هست...

از ترس فردا به دیروزت پناه نبری کاش...

سکوت کرد. بعد مدتی نوشت: چه حیف که آدمها کمتر دیگر نامه می‌نویسند.

جواب دادم شاید به این دلیل که به ندرت کسی را پیدا می‌کنی که چنان کیفیتی داشته باشد که به نامه نوشتن بیارزد ، نامه نوشتن را بفهمد ...
دیدگاه ها (۱۲)

هوای شهر طوری شده که آدم حس می کنه همزمان داره تو چهارتا قا...

به لبهات ، به لبهای نازکت ، به لبهای نازک نرمت ، به لبهای نا...

یه عکس برام فرستاده اول صبح ، از خونه ی قشنگش اون سر دنیا .....

نوشت: بله ، من عمدا گذاشتم اسمت ، یادت در جانم بدود. خودم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط