به اتش روبه روم خیره شدم شعله های مثل یک شلاق به اینور ان ور می رفتند چوب ها می سوختند و ذغال می شدند انگار من ان چوب ها بودمو شعله های مثل شلاق مشکلاتم 🥺🥺

دیدگاه ها (۰)

دوست‍ دارم‍ عزیزم‍.....

دیگه‍ باید‍ به‍ پام‍ بیفتی‍......

من‍ دیگه‍ نمی‍ تر‍سمـ‍

من‍ ی آبنبات‍ ترشم‍ 🍭🍭

♱ مجنـــــون تــــر از مــــن ♱ _ قسمت نهم -- نباید عاشقش‌ ب...

★هر بار از نو عاشق تو خواهم شد...★

زیباترین لبخند جهان را داشت آن شب کنارم خوابیده بود بیدار شد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط